خالی شدم از زندگی از هرچه پایان داشت

خالی شدم از زندگی، از هرچه پایان داشت
حسی شبیه آنچه که یک جسم ِ بی جان داشت
 
می آمد و با هرقدم عطر تو می پیچید
لعنت به شهری که پس از تو باز باران داشت!
 
با حال آن روزم میان خاطرات تو ،
باران نمی بارید، اگر یک ذره وجدان داشت!
 
میشد بگیری دست من را قبل از افتادن
اما نشد..تا من بفهمم عشق تاوان داشت
 
میشد ببندی زخم من را قبل جان دادن
افسوس… من را کشت آن دردی که درمان داشت!
 
من مرده بودم! مرگ با من زندگی می کرد
من مرده بودم.. مرگ در رگ هام جریان داشت
 
وقتی که برگشتی به من، در شهر پرکردند:
برگشتن جان پس به جسمی مرده ، امکان داشت...

🦋❤❤🦋

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

در کوچه‌ های خسته‌ این دل قدم زدیبا یک نگاه فاصله‌ ها را به‌...

از زلزله و عشق، خبر کس ندهد !آن لحظهخبر شویکه ویران شده‌ای ....

🍂🌺🍂خاطره‌ هایت مصمم‌تر، از قول‌هایت بودند برای ماندن کنار من...

باعرض ارادت خدمت تک تک هم استانیهاوهمزبانان شیرین لهجه ام.قص...

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 1)

3:Amityville Horror Houseخانه ترسناک امیتویلایستادم. صدای خش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط