در کوچه های خسته این دل قدم زدی

در کوچه‌ های خسته‌ این دل قدم زدی
با یک نگاه فاصله‌ ها را به‌ هم زدی

وقتی درون کافه نشستی کنار میز
گفتی دوباره عاشقی و حرف کم زدی

آن‌ گاه با نگاه به فنجان قهوه‌ ام
فالی برای لحظه‌ ی تنهایی‌ ام زدی

خواندی تو قصه‌ ی ته فنجان قهوه را
من را کنار یک زن عاشق رقم زدی...

🦋❤❤🦋

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۵)

از زلزله و عشق، خبر کس ندهد !آن لحظهخبر شویکه ویران شده‌ای ....

همچون نسیم بر تن و جانم وزید و رفتما را چو گل دمی به سوی خود...

خالی شدم از زندگی، از هرچه پایان داشتحسی شبیه آنچه که یک جسم...

🍂🌺🍂خاطره‌ هایت مصمم‌تر، از قول‌هایت بودند برای ماندن کنار من...

می گذشتی سحر از کوچه ی ما ، یادت هست آن قدم های پر از نازو ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط