سناریو تک پارتی از دازای و چویا

در یک روز آفتابی و زیبا، باغی پر از گل‌های رنگارنگ آماده برگزاری مراسم عروسی دازای و چویا بود. دازای با لباس عروسی سفید و زیبا، در کنار گل‌ها ایستاده بود و با لبخند به مهمانان نگاه می‌کرد. او کمی عصبی بود، اما خوشحال هم بود.

چویا در لباس دامادی شیک و جذاب، به سمت دازای می‌آمد. وقتی به او رسید، دازای با چشمان درخشان به او نگاه کرد و گفت: "تو امروز فوق‌العاده‌ای، چویا!"

چویا با لبخند پاسخ داد: "و تو هم همینطور، دازای. نمی‌توانم باور کنم که امروز روز ماست."

مراسم شروع شد و کشیش به صحبت پرداخت. دازای و چویا دست در دست هم، به یکدیگر نگاه کردند و احساس کردند که هیچ چیز نمی‌تواند آن‌ها را از هم جدا کند.

وقتی نوبت به تبادل حلقه‌ها رسید، چویا حلقه را به دست دازای گذاشت و گفت: "من همیشه در کنارت هستم." دازای هم حلقه را به دست چویا گذاشت و گفت: "تو بهترین چیزی هستی که دارم."

پس از پایان مراسم، همه مهمانان با شادی و تشویق آن‌ها را حمایت کردند. دازای و چویا به سمت باغ رفتند و زیر درختان بزرگ نشسته بودند. چویا به آرامی به دازای نزدیک شد و گفت: "این روز خیلی خاصه."

سپس، چویا با محبت و عشق، دازای را بوسید. این بوسه پر از احساسات و عشق بود و همه چیز را در آن لحظه کامل کرد.

دوست‌ها و مهمانان با شادی و تشویق آن‌ها را حمایت کردند و روز عروسی‌شان به یاد ماندنی‌تر شد.
دیدگاه ها (۶)

هالووین مبارکککککککککک

سناریو تک پارتی از بانگو با موضوع هالووین

نظرسنجییییییی

HENTAI :: SUKUKU

قهوه تلخ پارت۵۳ویو راویچویا با احتیاط و آرام به دازای نزدیک ...

هنتای :: سوکوکو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط