Im just a woman 💓❤️😁
Im just a woman 💓❤️😁
من فقط یک زنم
پارت ⁴⁰
قاضی : برای دادگاه بعدی خانم لی و آقای لی باید به اینجا بیان تا بازپرسی بشن
دادگاه تمام است .....
تعظیم کردیم رفتیم بیرون که آقای جولای دیدم
جولای: چه اتفاقی افتاد ؟؟
ات: مجرم پیدا کردم آقای جولای خیلیم بد پیدا کردم
جولای : چقدر سریع اولین دادگاهت بود ( تعجب)
ات: خنده
رفتیم تو شرکت
رفتم فلش گرفتم آماده بود زدم توی لپ تاپ
[ فیلمی که تو لپ تاب بودشو تعریف میکنم اینجا]
صحنه جرم
اتاق عموی ات
زنعموی ات: خسته شدم ازت بسته دیگه ولم کن میدونی.... من عاشقت نیستم عاشق اون برادراتم میفهمی
عموی ات یه سیلی زد بهش ( داخل فیلمه هااا)
که پدر ات وارد شد
چاقو رو برداشت
پدر ات: گمشو برو کنار حق نداری بهش آسیب بزنی
عموی ات : زده به سرت؟؟؟ چیکار میکنی ؟؟ هاننن؟؟ بردارتو به یه زن میفروشی؟؟؟
پدر ات چاقو رو زد تو شکمش
بعد زنعموش بعد دیدینش جیغی زد
زنعموی ات: تو چه غلطی کردی
چیکار کنیم حالا ؟؟؟؟؟؟؟
پدر ات: بندازش پایین از تراس
دستاشو گرفت کشون کشون بردش سمت تراس و پرتش کرد
مادر ات وارد شد: چخبره اینجا
پدر ات: هیچی برو بیرون
رفت بیرون
و پدر ات زنعموی ات بغل کرد و بهش گفت این رازه و نباید کسی بدونه
{اتمام صحنه جرم}
ات: پ....د........ر.... هقققق ( عصبانی )
شما باعث شدید عموم بمیره پس..................
که ........
یکدفعههه.......
یه
........
من فقط یک زنم
پارت ⁴⁰
قاضی : برای دادگاه بعدی خانم لی و آقای لی باید به اینجا بیان تا بازپرسی بشن
دادگاه تمام است .....
تعظیم کردیم رفتیم بیرون که آقای جولای دیدم
جولای: چه اتفاقی افتاد ؟؟
ات: مجرم پیدا کردم آقای جولای خیلیم بد پیدا کردم
جولای : چقدر سریع اولین دادگاهت بود ( تعجب)
ات: خنده
رفتیم تو شرکت
رفتم فلش گرفتم آماده بود زدم توی لپ تاپ
[ فیلمی که تو لپ تاب بودشو تعریف میکنم اینجا]
صحنه جرم
اتاق عموی ات
زنعموی ات: خسته شدم ازت بسته دیگه ولم کن میدونی.... من عاشقت نیستم عاشق اون برادراتم میفهمی
عموی ات یه سیلی زد بهش ( داخل فیلمه هااا)
که پدر ات وارد شد
چاقو رو برداشت
پدر ات: گمشو برو کنار حق نداری بهش آسیب بزنی
عموی ات : زده به سرت؟؟؟ چیکار میکنی ؟؟ هاننن؟؟ بردارتو به یه زن میفروشی؟؟؟
پدر ات چاقو رو زد تو شکمش
بعد زنعموش بعد دیدینش جیغی زد
زنعموی ات: تو چه غلطی کردی
چیکار کنیم حالا ؟؟؟؟؟؟؟
پدر ات: بندازش پایین از تراس
دستاشو گرفت کشون کشون بردش سمت تراس و پرتش کرد
مادر ات وارد شد: چخبره اینجا
پدر ات: هیچی برو بیرون
رفت بیرون
و پدر ات زنعموی ات بغل کرد و بهش گفت این رازه و نباید کسی بدونه
{اتمام صحنه جرم}
ات: پ....د........ر.... هقققق ( عصبانی )
شما باعث شدید عموم بمیره پس..................
که ........
یکدفعههه.......
یه
........
۴.۹k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.