پرش زمانی به یک هفته بعد

پرش زمانی به یک هفته بعد
+امروز عروسی جیسو از یک طرف خوشحالم از یک طرف ناراحت بلاخره اون باید با عشقش ازدواج میکرد ولی خب مجبوریم
+خوشگل بیام داخل
¥بیا(نکته اینجا همشون بجز دوهی و شوگا ۲۵ سالشونه )
+گریه کردی
¥نه فقط دلم برای مامان و بابام تنگ شده
+مطمئن
¥اره من بخاطر تو هر کاری میکنم
+مرسی که هستیم نمیزارم یه تار مو ازت کم بشه قول میدم
¥بهت اعتماد دارم
+لبخند اوه اوه عروس خانم ارایش نداری
¥نه
+اشکال نداره تو خودت خوشگلی
¥ممنون بریم
+بریم


ویو دوهی
+رفتم سر سکو به عنوان بزرگتر رفتم و دستشو تو دست جین گذاشتم چونکه رسم بود بزرگتر دست عروس رو بزاره داخل دست داماد خب گذاشتمو در گوش جین زمزمه کردم و گفتم
+اگه بفهمم که از دستت ناراحت یا کتکش زدی یا به هر دلیلی زندگیتو از دست میدی نمی خوام تهدیدت کنم فقط میگم حواست بهش باشه
÷باشه


و عروسی تمام شد
ویو شوگا
-عروسی تموم شد چونکه باندمون یکیه عمارتامونم یکیه چونکه ممکنه حمله کنن ولی چرا دوهی تو اون لباس انقدر خوشگل بود اوففف ولش جین و جیسو هم تو اتاق خودشون بود دیدم دوهی میره بالا همه مهمونا هم رفتن منم لباسامو عوض کردم و خوابیدم


ویو دوهی
+رفتم لباسامو در اوردم و دوش گرفتم و خوابیدم و صبح شد رفتم یه دوش ده مینی گرفتم و روتین پوستیمو انجام دادم و ارایش نکردم یه شلوارک و تاپ نیم تنه پوشیدم و رفتم پایین که دیدم همشون هستن
+سلام
-سلا.....
¥سلام بیا بشین
+اومدم
~خوشگله شماره بدم پاره کنی(خنده)
+نه بیا تا خودم پارت کنم ها(عه دوهی جنی نه خط قرمز منه)
همه زدن زیر خنده که کل کل بین تهیونگ و جنی رخ داد
~نبابا خودتی
×میزنما
~بشین بینیم بابا
+دستشو کوبید روی میز خفهههه شیددددد و همه ساکت شدن
+غذاتونو بخورید وقتی دید گوش نمیدن عصبانی شد دوباره زد رو میز غذاتونو بخورید
و همه شروع کردن به خوردن
~م..میگم دوهی
+جانم
~دو هی الکس پیام داد
+خب چی گفت
~تهدیدات همیشگی
+این تاریخ انقضاش گذشته (داخل دستش شیشه مربا داره به اون نگاه میکنه و اخم ترسناکی کرده)
✓ شوگا ارومش کن الان همه رو پاره میکنه
(اروم و زمزمه)
~دو هی من در مورد الکس حرف میزنم نه شیشه مربا
+شیشه مربا رو انداخت زمین که شیشه خورد شد بعد یک تیکه رو برداشت تو دستش خورد کرد و گفت
+منم منظورم همونه و رفت سمت اتاق
-چرا اینطوری کرد
✓اون وقتی عصبانیه خیلی ترسناکه الان که دیدی شیشه مربا رو تو دستش خورد کرد
£چقدر ترسناک بود وقتی خوردش میکرد
+اره نمیدونید من ترسناکم
£یا هفت جد خاندان بنگتن
-ت...تو اینجا چیکار میکنی
+هووو همه بترسید
~با ترس نگاهش میکنه
+یااااا ارومم اینطوری نکنید
-.دستت
+اه اون هیچیش نشد
-اوهوم خوبه(تو ذهنش وا دافاک چطوری اصلا اون انسانه )
+نه من انسان نیستم
-چی تو
+اره جریان از .....
دیدگاه ها (۰)

+جریان از اونجایی شروع شد که ....فلش بک به گذشته-دیگه نمی خو...

لباس دو هی

دختری در اعماق زیبایی part 1+سلام اسم من دو دو هی هست پدر و ...

×دیدم یجی از حموم اومده و حوله دورشه داشتم میرفتم جلو که دید...

آبنبات تلخ

آبنبات تلخ

Between the Tides³²یک هفته بعد تهیونگتو دفترم بودم تق تق تق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط