کوکصبحازخوابپاشدمولیمیونروبیدار

کوک:صبح‌از‌خواب‌پاشدم‌ولی‌میون‌رو‌بیدار‌
نکردم‌چون‌میدونستم‌خستس
کوک:با‌بچه‌ها‌رفتیم‌سر‌میز‌صبحانه
نامجون:به‌به‌بعد‌۳سال‌دوباره‌پیرسینگ‌وصل‌کردی
کوک:😅😅
کوک:راستی‌لونا
لونا:جانم
کوک:بابت‌دیشب‌معذرت‌میخوام‌عصبانی‌بودم
لونا:نه‌بابا‌اشکال‌نداره
گوشی‌تهیونگ ‌زنگ‌خورد
تهیونگ: بچه‌ها‌باید‌جواب‌بدم
ته:الو
ب/پ(بابای‌پسرا):الو‌پسرم
ته‌زد‌زو ایفون
ته:سلام‌بابا‌خوبی
ب/پ:اره‌خوبم‌میگم‌امروز‌بیاید‌خونه‌ما‌میخوام‌عروسام
ونوم‌رو‌ببینم
ته:ممنون‌ولی‌ماهیچ‌کودو‌حوصله‌او‌ن افریترو‌نداریم
ب/پ:پسرم‌جان‌من‌بیاین‌دلم‌واسه‌همتون‌تنگ‌شده‌مخصوصا‌کوک
گوشی‌بده‌بهش
ته:بیا
کوک:الو
ب/ پ:سلام‌پسرم‌خوبی
کوک:اره‌ممنون‌شما‌خوبی
ب/پ:اره‌پسرم‌خاهش‌میکنم‌امروز‌بیاید
کوک:بابا‌توبیا‌من‌حوصله‌اون‌زنیکرو‌ندارم‌هی
بخواد‌به‌زنم‌تیکه‌بندازه‌بعدشم‌نمیخوام‌خسارت‌وارد‌کنم
ب/پ:لطفا‌من‌زنمو‌کنترول‌میکنم‌لطفا‌بیاین
کوک:باشه‌ولی‌حواست‌بهش‌باشه
ب/پ:چشم‌خدافظ
لونا: مگه‌چنوقته‌ندیدتتون‌که‌اینجوری‌خواهش‌می‌کرد
جین:۲۰ساله
لونا‌:یا‌خدا
جیمین:خانوما‌گوش‌کنید‌اگر‌اون‌افریته‌بهتون‌نیکه‌انداخت‌یا‌باهاتون‌بدرود
اصلان‌جوابشو‌ندید‌بزارید‌ما‌خودمون‌جوابشو‌میدیم
دیدگاه ها (۴)

کوک:همه‌اماده‌شینهمه:ماامادییملونا:کوک‌‌یادم‌رفت‌میون‌جئونگ ...

کوک:رفتیم‌توب/پ:سلام‌به‌عروسای‌گلم‌خودتونو‌معرفی‌کنین‌ببینمک...

کوک:هیش‌اروم‌باش‌اشتباه‌از‌من‌بود‌من‌میبخشمتولی‌یه‌‌شرط‌داره...

کوک:۴ساعت‌از‌وقتی‌میون‌جئونگ‌رو‌توماشن‌زندانی‌کردم‌میگذرههمه...

چند پارتی درخواستی { ازدواج کردی بیبی؟}ویو کوک مشغول بررسی ق...

پسر کوچولوی من پارت : ۸ویو ته : بردنش تو ی اتاق رفتم داخل کن...

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط