غزلی نذر تو کردم سر صبح

غزلی نذر تو کردم سر صبح
تا جهان مست تو گردد هر صبح

مصرع اول آن صبح سلامت دادم
که شود جلوه گه راز و نیازم سر صبح

مصرع دیگر آن باز دعایت کردم
که سلامت بشود چشم تو از منظر صبح

عطر یاد تو به ابیات غزل ریخته ام
تا معطر بشود عالم و آدم در صبح

چون نسیمی که گذر کرده از این آبادی
جلوه ات زنده کند قصه زیباتر صبح

غزلم عطر خوش زلف تو دار در خود
مست کن جان دلم مستی غارتگر صبح

صبح ها رایحه ات جان به سحر میبخشد
مژده آن دم که دمت داد مسیحا بر صبح
دیدگاه ها (۰)

🔸می‌گویند با کارآمدی و رشد اقتصادی می‌توان جذب حداکثری کرد و...

رئیس سابق دبیرخانه شورای ملی سالمندان کشور برای  کاهش آمار س...

🌸🍃دوست داشتنِ خدا که شرایط ندارد ...چه کسی گفته که خدا فقط خ...

#همسرداریسپاسگذار بودن و قدردانی پل میان آدمهاست این همان خص...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط