.
.
-اهماهمدوزتاناینپیجتبدیلبهپیجرمانپوستشیرمیشه🫴🏻
#پوست_شیر
#پارت_اول 🪄
ازدیدصدرا :
صدرا : وای شاهین چقد طولش میدی بخدا دخترا ام انقدر طول نمیدن لباس پوشیدنشونو!
شاهین : وای چقد مثل پیرزنا غرغر میکنی اومدم دیگه.
صدرا : حالا خداروشکر که من قراره تورو برسونم خودت به کتفتم نیست اینکه دیر برسی.
شاهین : خوب دیگه مادرجان اگر نصیحتات تموم شد بریم.
صدرا : من یه مادرجانی نشون تو بدم که...
با شاهین سوار ماشین شدیم و حرکت کردم'
صدرا : خب دیگه رسیدیم برو.
شاهین : ببین من کارم زود تموم میشه تو همین دور و ورا یکم چرخ بزن تا من کارم تموم شه خودتم منو برگردون خونه.
صدرا : راننده شخصی پیدا کردی نه؟
شاهین : حیف که وقت کل کل با تورو ندارم.
و رفت دنبال کارش...
با چشمم دور و اطرافو نگاه میکردم که دیدم یه زمین تنیس اون نزدیکیا هست با خودم گفتم یکم نزدیک اونجا قدم میزنم وقتیم شاهین کارش تموم شه خودش زنگ میزنه دیگه.
رفتم سمت زمین تنیس و داشتم برا خودم میچرخیدم که چشمم به یه دختری خورد که داشت اونجا بازی میکرد.
الله و اکبر این همه جلال الله و اکبر این همه شکوه...
وا این صدا داره از کجا میاد؟... وقتی به صدا دقت کردم دیدم از جیب خودمه
گوشیمو از جیبم برداشتم و دیدم شاهین داره زنگ میزنه.
صدرا : مرتیکه بز تو دوباره رفتی صدای زنگ خودتو تو گوشی من تغییر دادی؟
شاهین : اینو گذاشتم تا با توجه به چیزی که داره میگه بفهمی کی داره زنگ میزنه. خب خواستم بهت بگم من کارم زود تموم میشه ها یهو نزاری بری.
صدرا : نه من که نمیرم ولی دعا کن که برم چون خیلی دوس دارم بزنمت.
شاهین : فاز بروسلی برا من برندار بای.
-اهماهمدوزتاناینپیجتبدیلبهپیجرمانپوستشیرمیشه🫴🏻
#پوست_شیر
#پارت_اول 🪄
ازدیدصدرا :
صدرا : وای شاهین چقد طولش میدی بخدا دخترا ام انقدر طول نمیدن لباس پوشیدنشونو!
شاهین : وای چقد مثل پیرزنا غرغر میکنی اومدم دیگه.
صدرا : حالا خداروشکر که من قراره تورو برسونم خودت به کتفتم نیست اینکه دیر برسی.
شاهین : خوب دیگه مادرجان اگر نصیحتات تموم شد بریم.
صدرا : من یه مادرجانی نشون تو بدم که...
با شاهین سوار ماشین شدیم و حرکت کردم'
صدرا : خب دیگه رسیدیم برو.
شاهین : ببین من کارم زود تموم میشه تو همین دور و ورا یکم چرخ بزن تا من کارم تموم شه خودتم منو برگردون خونه.
صدرا : راننده شخصی پیدا کردی نه؟
شاهین : حیف که وقت کل کل با تورو ندارم.
و رفت دنبال کارش...
با چشمم دور و اطرافو نگاه میکردم که دیدم یه زمین تنیس اون نزدیکیا هست با خودم گفتم یکم نزدیک اونجا قدم میزنم وقتیم شاهین کارش تموم شه خودش زنگ میزنه دیگه.
رفتم سمت زمین تنیس و داشتم برا خودم میچرخیدم که چشمم به یه دختری خورد که داشت اونجا بازی میکرد.
الله و اکبر این همه جلال الله و اکبر این همه شکوه...
وا این صدا داره از کجا میاد؟... وقتی به صدا دقت کردم دیدم از جیب خودمه
گوشیمو از جیبم برداشتم و دیدم شاهین داره زنگ میزنه.
صدرا : مرتیکه بز تو دوباره رفتی صدای زنگ خودتو تو گوشی من تغییر دادی؟
شاهین : اینو گذاشتم تا با توجه به چیزی که داره میگه بفهمی کی داره زنگ میزنه. خب خواستم بهت بگم من کارم زود تموم میشه ها یهو نزاری بری.
صدرا : نه من که نمیرم ولی دعا کن که برم چون خیلی دوس دارم بزنمت.
شاهین : فاز بروسلی برا من برندار بای.
۷.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.