.
.
#پوست_شیر
#پارت_دوم 🪄
اه اه انقد از این رفتارش که میره سروقت گوشیم بدم میاد...
ولی آهنگی که پلی شد خیلی به دختره میاد ، از حق نگذریم خیلی قشنگه ...
همینجوری داشتن بازی میکردن و منم به اون نگاه میکردم...
ازدیدساحل :
طبق معمول با بچه ها تو زمین بودیم که متوجه شدم یه پسره داره با لبخند بهم نگاه میکنه. عکس العملی نشون ندادم و به بازیم ادامه دادم خودش بعد چند دقیقه بیخیال میشه و میره.
" ۱۵ مین بعد "
پریناز : وای ساحل این پسره رو دیدی همش داره به تو نگاه میکنه؟
ساحل : آره دیدمش.
پریناز : نمیخوای بری باهاش حرف بزنی؟
ساحل : نه بابا ول کن به بازیت برس.
پریناز : این یه جوری رو تو کراش زده عمرا ولت نمیکنه.
ساحل : بیخی اهمیت نده.
مشغول بازیمون شدیم...
ازدیدصدرا :
همینجوری داشتن بازی میکردن و منم محو اون دختر بودم.
یدفعه این دسته هایی که باهاش تنیس بازی میکنن (اسمشو نمیدونم) خورد تو صورت دختره...
فاکینگ شت...
سوار ماشین شدم و به سمت نزدیک ترین داروخونه ی اون اطراف رفتم.
یه کمپرس یخ گرفتم و دوباره به سمت زمین تنیس رفتم.
میخواستم پیاده بشم که یه ایده ای به سرم زد...
داشبورد عو وا کردم و یه ماژیک از توش برداشتم.شمارمو روی یخ نوشتم.
دوباره رفتم سمت زمین تنیس و در کمال تعجب دیدم دختره هنوز داره بازی میکنه ! اگر خود من اون ضربه به صورتم خورده بود قطعا نمیتونستم خیلی عادی به کارم ادامه بدم...
هوف` بالاخره بازیشون تموم شد و دختره داشت میرفت. یه نفس عمیق کشیدم و به طرفش رفتم...
#پوست_شیر
#پارت_دوم 🪄
اه اه انقد از این رفتارش که میره سروقت گوشیم بدم میاد...
ولی آهنگی که پلی شد خیلی به دختره میاد ، از حق نگذریم خیلی قشنگه ...
همینجوری داشتن بازی میکردن و منم به اون نگاه میکردم...
ازدیدساحل :
طبق معمول با بچه ها تو زمین بودیم که متوجه شدم یه پسره داره با لبخند بهم نگاه میکنه. عکس العملی نشون ندادم و به بازیم ادامه دادم خودش بعد چند دقیقه بیخیال میشه و میره.
" ۱۵ مین بعد "
پریناز : وای ساحل این پسره رو دیدی همش داره به تو نگاه میکنه؟
ساحل : آره دیدمش.
پریناز : نمیخوای بری باهاش حرف بزنی؟
ساحل : نه بابا ول کن به بازیت برس.
پریناز : این یه جوری رو تو کراش زده عمرا ولت نمیکنه.
ساحل : بیخی اهمیت نده.
مشغول بازیمون شدیم...
ازدیدصدرا :
همینجوری داشتن بازی میکردن و منم محو اون دختر بودم.
یدفعه این دسته هایی که باهاش تنیس بازی میکنن (اسمشو نمیدونم) خورد تو صورت دختره...
فاکینگ شت...
سوار ماشین شدم و به سمت نزدیک ترین داروخونه ی اون اطراف رفتم.
یه کمپرس یخ گرفتم و دوباره به سمت زمین تنیس رفتم.
میخواستم پیاده بشم که یه ایده ای به سرم زد...
داشبورد عو وا کردم و یه ماژیک از توش برداشتم.شمارمو روی یخ نوشتم.
دوباره رفتم سمت زمین تنیس و در کمال تعجب دیدم دختره هنوز داره بازی میکنه ! اگر خود من اون ضربه به صورتم خورده بود قطعا نمیتونستم خیلی عادی به کارم ادامه بدم...
هوف` بالاخره بازیشون تموم شد و دختره داشت میرفت. یه نفس عمیق کشیدم و به طرفش رفتم...
۳.۶k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.