فرشته نجاتم
P40
چان:الو ما داریم میایم مراقب ات باش
-اکی منتظرتونیم
همه با پایان تماس از خونه بیرون زدن و به سمت مکان مورد نظرشون رفتن هر کدومشون دلیلی داشتن برای رفتن به اونجا یکوشون برای نجات عشقی که یه زمانی پسش زده بود و الان پشیمونه، یکی برای نجات جون مادرش و عشقی که میدونه هیچ وقت نمیتونه اون مال خودش بشه و اون یکی که برای محافظت از تنها دوستش، رفیق و البته تنها خانوادش.
سی مین بعد به مقصد رسیدن و طبق نقشه بعد کشتن نگهبان ها از در پشتی وارد اعمارت شدن و بی سروصدا هر کی که متوجهشون میشد رو میکشتن
جیسونگ:چان اونا کجان؟
چان: طبقه دوم در مشکی رنگ
جیسونگ با نهایت سرعت سمت اتاق رفت و درو باز کرد
ات: جیسونگ
جیسونگ:ات حالت چطوره؟ اومدم ببرمت خونه خب
چانگبین: رئیس خوشحالم میبینمتون
جیسونگ:منم همین طور چانگبین همراهم بیا
جیسونگ ات رو براید استایل بغل کرد و مرتع با چانگبین از اتاق خارج شدن و به سمت طبقه پایین رفتن
(فلش بک به چند مین قبل)
مینهو همینطور که اتاق ها رو میگشت لب زد
مینهو:چان اونا کجان ؟
مینهو همزمان با گفتن این حرف سرش رو برگردوند و با جونگین که چاقو گذاشته بود رو گلوی چان رو به رو شد
جونگین:اوه سلام مینهو چه خبر
مینهو:قرار نیست که بکشیش
جونگین:البته که نه تا وقتی که او اسلحه رو بندازی و باهام بیای
مینهو:اکی
مینهو اسلحه رو انداخت و دنبال جونگین به وسط پذیرایی رفت
پایان فلش بک
جیسونگ ات رو براید استایل بغل کرد و همراه با چانگبین از اتاق خارج شدن و به سمت طبقه پایین رفتن که با مینهو و چانی که گرفته شده بودن رو به رو شدن
جیسونگ ات رو گذاشت زمین و چاقوش رو روی گردن چانگبین گذاشت و آروم از پله ها اومد پایین
جیسونگ:پیشنهاد میدم ولشون کنین
سونگمین:هی هی حتی یه درصدم به کشتنش فکر نکن
جیسونگ:اون وقت چرا
سونگمین:چون...
جونگین:خفه شو هیونگ من از بچگی با این عوضی بزرگ شدم و الان حالم ازش بهم میخوره پس بهتره بزاریم که جیسونگ کارشون یه سره کنه
سونگمین:نه حتی فکرشم نکن من نمیزارم که بزاری بکشنش
جونگین:اون وقت چرا ؟
سونگمین:چون من عاشق چانگبینم پنج ساله که عاشق چانگبینم
چانگبین:چی؟
سونگمین:اره من ازت خوشم میاد.
سونگمین: جونگین ولشون کن برن
جونگین:حتی فکرشم نکن
سونگمین چاقو رو از گردن مینهو برداشت و مینهو رو سمت جیسونگ هول داد
جونگین:داری چه غلطی میکنی؟
سونگمین:چان و ول کن
جونگین:هه عوضی خواب ببینی خیره
سونگمین:توف به این زندگی
سونگمین با عصبانیت سمت میز پشت سرشون رفت و از روی میز چاقو رو برداشت و سمت جونگین برگشت و بایه حرکت شاهرگ گردن جونگین رو زد
جونگین با حس چیز تیزی برگشت و با چاقو خونی دست سونگمین رو به رو شد و بعد قطرات خونش که روی زمین می چکیدن
جونگین:فکر نمیکردم انقدر احمق و عاشق باشی منو ببخش
و آروم پاهای لرزونش رو رها کرد و روی زمین سقوط کرد و بعد هم برای همیشه چشماش رو بست
سونگمین:میتونید برید منم میرم خودم رو معرفی میکنم
جیسونگ دستش رو از گردن چانگبین پایین آورد و بعد چانگبین به سمت سونگمین حمله ور شد و محکم درون آغوش گرمش گرفت دقیقا چیزی که سونگمین بهش احتیاج داشت
سونگمین:میتونی هق بری
چانگبین:امیدوارم کار درست رو بکنی سونگی
چانگبین بعد حرفش بوسه ای روی پیشونی سونگمین گذاشت بعد بلند شد و به دنبال بقیه رفت به سمت زیر زمین
.........................................
هاییییی✨✨
بگید کی اینجا یه پارت طولانی گذاشته؟🤔
خدایی پشماتون نریخت از کارای سونگمین واقعیتش نمیخواستم اینکارو بکنم ولی نصفه شب به ذهنم رسید گفتم انجامش بدم
میخواستم یه چیزی بگم اینکه من که خودم سالی والی یه پارت میزارم الانم امتحان های میانترمم شروع شده و منم که نهمم و این عالیه😂😂 علاوه بر اون توی استان هرمزگان امتحان های میان ترم استانیه و من فصل سه ریاضی اصلا بلد نیستم 😂😂😂 این واقعا عالیههههههه دارم کم کم دیونه میشم 🤕😂
حالا یه خبر دیگه یه پارت دیگه از فیکیشن مینسونگ هم گذاشتم
https://www.wattpad.com/story/400856527?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create_preview&wp
_uname=asaly138900
و همین طور باید یه تشکر حسابی از کسایی که توی این مدت هم اینجا و هم توی واتپد ازم حمایت کردن تشکر کنم واقعا عاشقتونم
مراقب خودتون باشید ✨✨❤️
چان:الو ما داریم میایم مراقب ات باش
-اکی منتظرتونیم
همه با پایان تماس از خونه بیرون زدن و به سمت مکان مورد نظرشون رفتن هر کدومشون دلیلی داشتن برای رفتن به اونجا یکوشون برای نجات عشقی که یه زمانی پسش زده بود و الان پشیمونه، یکی برای نجات جون مادرش و عشقی که میدونه هیچ وقت نمیتونه اون مال خودش بشه و اون یکی که برای محافظت از تنها دوستش، رفیق و البته تنها خانوادش.
سی مین بعد به مقصد رسیدن و طبق نقشه بعد کشتن نگهبان ها از در پشتی وارد اعمارت شدن و بی سروصدا هر کی که متوجهشون میشد رو میکشتن
جیسونگ:چان اونا کجان؟
چان: طبقه دوم در مشکی رنگ
جیسونگ با نهایت سرعت سمت اتاق رفت و درو باز کرد
ات: جیسونگ
جیسونگ:ات حالت چطوره؟ اومدم ببرمت خونه خب
چانگبین: رئیس خوشحالم میبینمتون
جیسونگ:منم همین طور چانگبین همراهم بیا
جیسونگ ات رو براید استایل بغل کرد و مرتع با چانگبین از اتاق خارج شدن و به سمت طبقه پایین رفتن
(فلش بک به چند مین قبل)
مینهو همینطور که اتاق ها رو میگشت لب زد
مینهو:چان اونا کجان ؟
مینهو همزمان با گفتن این حرف سرش رو برگردوند و با جونگین که چاقو گذاشته بود رو گلوی چان رو به رو شد
جونگین:اوه سلام مینهو چه خبر
مینهو:قرار نیست که بکشیش
جونگین:البته که نه تا وقتی که او اسلحه رو بندازی و باهام بیای
مینهو:اکی
مینهو اسلحه رو انداخت و دنبال جونگین به وسط پذیرایی رفت
پایان فلش بک
جیسونگ ات رو براید استایل بغل کرد و همراه با چانگبین از اتاق خارج شدن و به سمت طبقه پایین رفتن که با مینهو و چانی که گرفته شده بودن رو به رو شدن
جیسونگ ات رو گذاشت زمین و چاقوش رو روی گردن چانگبین گذاشت و آروم از پله ها اومد پایین
جیسونگ:پیشنهاد میدم ولشون کنین
سونگمین:هی هی حتی یه درصدم به کشتنش فکر نکن
جیسونگ:اون وقت چرا
سونگمین:چون...
جونگین:خفه شو هیونگ من از بچگی با این عوضی بزرگ شدم و الان حالم ازش بهم میخوره پس بهتره بزاریم که جیسونگ کارشون یه سره کنه
سونگمین:نه حتی فکرشم نکن من نمیزارم که بزاری بکشنش
جونگین:اون وقت چرا ؟
سونگمین:چون من عاشق چانگبینم پنج ساله که عاشق چانگبینم
چانگبین:چی؟
سونگمین:اره من ازت خوشم میاد.
سونگمین: جونگین ولشون کن برن
جونگین:حتی فکرشم نکن
سونگمین چاقو رو از گردن مینهو برداشت و مینهو رو سمت جیسونگ هول داد
جونگین:داری چه غلطی میکنی؟
سونگمین:چان و ول کن
جونگین:هه عوضی خواب ببینی خیره
سونگمین:توف به این زندگی
سونگمین با عصبانیت سمت میز پشت سرشون رفت و از روی میز چاقو رو برداشت و سمت جونگین برگشت و بایه حرکت شاهرگ گردن جونگین رو زد
جونگین با حس چیز تیزی برگشت و با چاقو خونی دست سونگمین رو به رو شد و بعد قطرات خونش که روی زمین می چکیدن
جونگین:فکر نمیکردم انقدر احمق و عاشق باشی منو ببخش
و آروم پاهای لرزونش رو رها کرد و روی زمین سقوط کرد و بعد هم برای همیشه چشماش رو بست
سونگمین:میتونید برید منم میرم خودم رو معرفی میکنم
جیسونگ دستش رو از گردن چانگبین پایین آورد و بعد چانگبین به سمت سونگمین حمله ور شد و محکم درون آغوش گرمش گرفت دقیقا چیزی که سونگمین بهش احتیاج داشت
سونگمین:میتونی هق بری
چانگبین:امیدوارم کار درست رو بکنی سونگی
چانگبین بعد حرفش بوسه ای روی پیشونی سونگمین گذاشت بعد بلند شد و به دنبال بقیه رفت به سمت زیر زمین
.........................................
هاییییی✨✨
بگید کی اینجا یه پارت طولانی گذاشته؟🤔
خدایی پشماتون نریخت از کارای سونگمین واقعیتش نمیخواستم اینکارو بکنم ولی نصفه شب به ذهنم رسید گفتم انجامش بدم
میخواستم یه چیزی بگم اینکه من که خودم سالی والی یه پارت میزارم الانم امتحان های میانترمم شروع شده و منم که نهمم و این عالیه😂😂 علاوه بر اون توی استان هرمزگان امتحان های میان ترم استانیه و من فصل سه ریاضی اصلا بلد نیستم 😂😂😂 این واقعا عالیههههههه دارم کم کم دیونه میشم 🤕😂
حالا یه خبر دیگه یه پارت دیگه از فیکیشن مینسونگ هم گذاشتم
https://www.wattpad.com/story/400856527?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create_preview&wp
_uname=asaly138900
و همین طور باید یه تشکر حسابی از کسایی که توی این مدت هم اینجا و هم توی واتپد ازم حمایت کردن تشکر کنم واقعا عاشقتونم
مراقب خودتون باشید ✨✨❤️
- ۹.۷k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط