میشود باز با بعضی از همین دلخوشی

میشود باز با بعضی از همین دلخوشی
های ساده زندگی ها کرد

مثلا با آواز بی منظور باد رفت یک طرفی

ترانه ی آسانی را به یاد آورد

میشود با هر چه آشناست، آشنا ترشد

داستان برادری باد و بابونه را من نوشته ام

ترانه های دور ماه و مراثی مادرانه را من سروده ام

امروز هم از آن روزهای آبی مایل به رفتن است

اسم آسان تک تک دوستانم رادوباره به یاد می آورم

چرا باور نکنم که میشود که از برادی باد و بابونه گفت؟

از علاقه ی بی دلیل، حتی!

علاقه، امتداد ناپیدای یک اتفاق ساده است

اینها همه علامت آغاز رفتن به یک جایی نیست؟!

نام کتاب: دعای زنی در راه که تنها میرفت
(سید علی صالحی)
دیدگاه ها (۱)

هنوز در خوابهای من، دختر مسافری ست که کفشهایش را زیر بید مجن...

شب اگر کوتاه نیایدماه را پیش پای تو قربانی می کنمقرارمان، فر...

عزیز من! خوشبختی نامه ای نیست که یک روز نامه رسانی در خانه ا...

سبز ، زرد، سفید، آبی ، امروز هم یه بسته ی نارنجی خرید. مادرب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط