"بازی"
"بازی"
🕶part:7🕶
درسته کلودی و جیمین توی یک گروه بودن و هردوشون باید سعی میکردن این مرحله رو برنده بشن ولی با رقابت بهمدیگه نگاه میکردن
با صدای شوگا ورقه ها پخش شد...و همه شروع کردن بازی کردن....فقط یک دور حق داشتن بازی کنن و گروهی که توی این یک دور در عرض زمانی که مشخص شده برنده نشه...از بازی اخراج میشه...
جیمین و کلودی با سرعت چشمگیری ورق مینداختن و بازی میکردن....اون ۲ نفری هم که همگروهیشون بودن...سعی میکردن به سرعتشون برسن...اما مگه میتونستن؟
رقابت بین همه ی گروه ها خیلی شدید بود همه سعی میکردن با حداکثر سرعت این بازی رو برنده بشن ولی جیمین و کلودی هنوز با رقابت به همدیگه نگاه میکردن...با اینکه همگروهی ان
زمانشون ۲۰ دقیقه بود...و اولین گروهی که بازی رو تموم کرد گروه جیمین و کلودی بود
بعد از اون گروه ها تک به تک اعلام کردن و آخرین گروه حذف شد
گروهی که حذف شد اونجا رو ترک کرد و الان از ۶ تا گروه ۵ تا گروه مونده بودن
در همون حالت مونده بودن که شوگا به حرف اومد...
شوگا:از عادت های هر سال بعد از تموم کردن مرحله ای از بازی این بود که یا ماشین سواری کنیم یا موتور سواری....ببینم موتورها و ماشینا آماده ان....نمیخواید خودتون تکون بدید
همهمه ی جمعیت رفت رو هوا....طبق دستور شوگا کسانیکه موتور سوار میشن لباس مخصوص دارن...کلودی و جیمین هردو میخواستن موتور سوار بشن...رفتن تو اتاقا و لباساشونو عوض کردن
جیمین:مهارت های خوبی داری
کلودی:چیزی ندیدی
جیمین:ی مسابقه موتور سواری بدیم؟
کلودی:من آماده ام
جیمین:پس بریم
از اونجا زدن بیروت و رفتن محلی که موتور ها به صف ایستاده بودن....موتور هاشونو انتخاب کردن و خطی رو واسه شروع مسابقه تعیین کردن....بقیه موتور هاشونو آوردن و برای مسابقه آماده شدند....قرار شد اونا هم شرکت کنن
_:هی جیمین...هیچکس توی موتور سواری حریفم نمیشه...پس واسه یک شکست خودتو آماده کن
جیمین:به اعصابت مسلط باش....میترسم بعدا گریه کنی
_:من تورو....
کلودی:کافیه جونگکوک...بزار همه چی رو تو مسابقه مشخص کنیم....اوکی؟
جونگکوک:اوکی...مشکلی ندارم
جونگکوک از جواب عصبی شده بود ولی انگاری کلودی نقشه ای تو سرش داشت که اینطور به دوستش اشاره کرد ساکت بشه....
جیمین موتور سواری رو انتخاب کرد ولی شوگا ماشین سواری رو...فراری مشکی ای رو برای مسابقه انتخاب کرد....تنها فراری ای که در جمع ماشین ها بود
میخواست نشونشون بده...میخواست جواب اون نگاه های منتظر رو بده...و بهشون ثابت کنه برنده ی این بازی کیه....
🕶part:7🕶
درسته کلودی و جیمین توی یک گروه بودن و هردوشون باید سعی میکردن این مرحله رو برنده بشن ولی با رقابت بهمدیگه نگاه میکردن
با صدای شوگا ورقه ها پخش شد...و همه شروع کردن بازی کردن....فقط یک دور حق داشتن بازی کنن و گروهی که توی این یک دور در عرض زمانی که مشخص شده برنده نشه...از بازی اخراج میشه...
جیمین و کلودی با سرعت چشمگیری ورق مینداختن و بازی میکردن....اون ۲ نفری هم که همگروهیشون بودن...سعی میکردن به سرعتشون برسن...اما مگه میتونستن؟
رقابت بین همه ی گروه ها خیلی شدید بود همه سعی میکردن با حداکثر سرعت این بازی رو برنده بشن ولی جیمین و کلودی هنوز با رقابت به همدیگه نگاه میکردن...با اینکه همگروهی ان
زمانشون ۲۰ دقیقه بود...و اولین گروهی که بازی رو تموم کرد گروه جیمین و کلودی بود
بعد از اون گروه ها تک به تک اعلام کردن و آخرین گروه حذف شد
گروهی که حذف شد اونجا رو ترک کرد و الان از ۶ تا گروه ۵ تا گروه مونده بودن
در همون حالت مونده بودن که شوگا به حرف اومد...
شوگا:از عادت های هر سال بعد از تموم کردن مرحله ای از بازی این بود که یا ماشین سواری کنیم یا موتور سواری....ببینم موتورها و ماشینا آماده ان....نمیخواید خودتون تکون بدید
همهمه ی جمعیت رفت رو هوا....طبق دستور شوگا کسانیکه موتور سوار میشن لباس مخصوص دارن...کلودی و جیمین هردو میخواستن موتور سوار بشن...رفتن تو اتاقا و لباساشونو عوض کردن
جیمین:مهارت های خوبی داری
کلودی:چیزی ندیدی
جیمین:ی مسابقه موتور سواری بدیم؟
کلودی:من آماده ام
جیمین:پس بریم
از اونجا زدن بیروت و رفتن محلی که موتور ها به صف ایستاده بودن....موتور هاشونو انتخاب کردن و خطی رو واسه شروع مسابقه تعیین کردن....بقیه موتور هاشونو آوردن و برای مسابقه آماده شدند....قرار شد اونا هم شرکت کنن
_:هی جیمین...هیچکس توی موتور سواری حریفم نمیشه...پس واسه یک شکست خودتو آماده کن
جیمین:به اعصابت مسلط باش....میترسم بعدا گریه کنی
_:من تورو....
کلودی:کافیه جونگکوک...بزار همه چی رو تو مسابقه مشخص کنیم....اوکی؟
جونگکوک:اوکی...مشکلی ندارم
جونگکوک از جواب عصبی شده بود ولی انگاری کلودی نقشه ای تو سرش داشت که اینطور به دوستش اشاره کرد ساکت بشه....
جیمین موتور سواری رو انتخاب کرد ولی شوگا ماشین سواری رو...فراری مشکی ای رو برای مسابقه انتخاب کرد....تنها فراری ای که در جمع ماشین ها بود
میخواست نشونشون بده...میخواست جواب اون نگاه های منتظر رو بده...و بهشون ثابت کنه برنده ی این بازی کیه....
۴.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.