وقتی میری پیشش باشگاه و...
وقتی میری پیشش باشگاه و...
فصل دوم
پارت ۱۳
(ویو تهیونگ)
داشتم تو اینستا چرخ میزدم ک کوک زنگم زد...اصن حواسم نبود بهش...
تهیونگ:بله
کوک: سلام تهیونگ
تهیونگ: چی شده؟
کوک:ته ته...من دیگ نمیتونم...قاب عکسا عروسکا همشون دارن اذیتم میکنن...هق...همشون همون حرفای تکراری رو میزنن تو ا.ترو کشتی...نباید عاشق میشدی...همون حرفای همیشگی ...میخوام برم پیشه ا.ت و ازش بخاطر همه ی این کارایی که کردم معذرت خواهی کنم...
تهیونگ: نه نه...کوک...خواهش میکنم هیچکاری نکن...
کوک: متاسفم ته ته...
(ویو ا.ت)
داشتم ظرفارو میشستم که صدای تهیونگ اومد..داره باکی حرف میزنه...ی کوچولو رفتم جلو تا صداشون بشنوم...داره با کوک حرف میزنه...منظور کوک از اینکه میخواد بیاد پیش من چیه؟ نکنه میخواد خودکشی کنه...نه نه نباید بزارم یه همچین کاری کنه...اون ی اشتباه انجام داد...اشتباه هم نبود خودخواهی منه...
ا.ت: تهیونگگگگگ...گوشی و بده مننننننن
کوک: اون..اون صدای کیه؟
تهیونگ: شت...گوشی و میدم بهش باهاش حرف بزن
تهیونگ گوشی رو میده به ا.ت
ا.ت: کوک..من من ا.تم...اجیت...خواهش میکنم کاری نکن باشه...
کوک: ا.ت...خودتی...هق...واقعا خودتی...هق...میشه منو ببخشی...هق
ا.ت: کوک...من خیلی وقته بخشیدمت...خواهش میکنم کاری نکن...الان با تهیونگ میایم اونجا...خب...
تلفنو قطع میکنه
ا.ت: تهیونگ ترخدا پاشو...
ا.ت و تهیونگ سوار ماشین میشن و به سمت خونه ی کوک راه میوفتن...
(۱۰ مین بعد)
رسیدیم ب خونه ی کوک...با تمام زوری ک داشتم در میزدم...تا درو باز کنه...با کسی که درو باز کرد برگام ریخت...نه نه اینا نباید اینجا باشن...
نامجون: ا.ت...ت...تو...واقعا خودتی
ا.ت: خب...اره خودمم(سرشو میخارونه)
نامجون:بیا تو...
با دو رفتم تو که...
..............................
ممنون ک ۲۰۰۰ کردین...بوس ب کله های گشنگتون
فصل دوم
پارت ۱۳
(ویو تهیونگ)
داشتم تو اینستا چرخ میزدم ک کوک زنگم زد...اصن حواسم نبود بهش...
تهیونگ:بله
کوک: سلام تهیونگ
تهیونگ: چی شده؟
کوک:ته ته...من دیگ نمیتونم...قاب عکسا عروسکا همشون دارن اذیتم میکنن...هق...همشون همون حرفای تکراری رو میزنن تو ا.ترو کشتی...نباید عاشق میشدی...همون حرفای همیشگی ...میخوام برم پیشه ا.ت و ازش بخاطر همه ی این کارایی که کردم معذرت خواهی کنم...
تهیونگ: نه نه...کوک...خواهش میکنم هیچکاری نکن...
کوک: متاسفم ته ته...
(ویو ا.ت)
داشتم ظرفارو میشستم که صدای تهیونگ اومد..داره باکی حرف میزنه...ی کوچولو رفتم جلو تا صداشون بشنوم...داره با کوک حرف میزنه...منظور کوک از اینکه میخواد بیاد پیش من چیه؟ نکنه میخواد خودکشی کنه...نه نه نباید بزارم یه همچین کاری کنه...اون ی اشتباه انجام داد...اشتباه هم نبود خودخواهی منه...
ا.ت: تهیونگگگگگ...گوشی و بده مننننننن
کوک: اون..اون صدای کیه؟
تهیونگ: شت...گوشی و میدم بهش باهاش حرف بزن
تهیونگ گوشی رو میده به ا.ت
ا.ت: کوک..من من ا.تم...اجیت...خواهش میکنم کاری نکن باشه...
کوک: ا.ت...خودتی...هق...واقعا خودتی...هق...میشه منو ببخشی...هق
ا.ت: کوک...من خیلی وقته بخشیدمت...خواهش میکنم کاری نکن...الان با تهیونگ میایم اونجا...خب...
تلفنو قطع میکنه
ا.ت: تهیونگ ترخدا پاشو...
ا.ت و تهیونگ سوار ماشین میشن و به سمت خونه ی کوک راه میوفتن...
(۱۰ مین بعد)
رسیدیم ب خونه ی کوک...با تمام زوری ک داشتم در میزدم...تا درو باز کنه...با کسی که درو باز کرد برگام ریخت...نه نه اینا نباید اینجا باشن...
نامجون: ا.ت...ت...تو...واقعا خودتی
ا.ت: خب...اره خودمم(سرشو میخارونه)
نامجون:بیا تو...
با دو رفتم تو که...
..............................
ممنون ک ۲۰۰۰ کردین...بوس ب کله های گشنگتون
۳۶.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.