من هم داشتم...
من هم داشتم...
من کسی را داشتم که هربار تحسینم میکرد و انگار قلممو برداشتهبود و داشت آرام آرام، بالهای پرواز مرا ترسیم میکرد. او در لحظات بیقراری از من محافظت میکرد، حمایتم میکرد و هرکجا که میترسیدم، شبیه بچهای که از آدمها ترسیده، پشت جسارتش مرا پناه میداد. وقتهایی که چاقوی مقایسه را روی گلوی خودباوریام میگذاشتم، مهربانانه در آغوشم میکشید و مرا از جهان و آدمها تمایز میداد. من کسی را داشتم که هیچکس شبیهش را نداشت. او فقط خوبیهای مرا میدید، او حتی زمانی که احساس میکردم دوستداشتنی نیستم هم مرا دوست داشت، در دل تاریکیهام، همیشه نوری برای دلگرمی مییافت و مرا به آن متصل میکرد.
من کسی را داشتم که فرشتهی نجات من از قعر روزمرگیهای آزاردهندهای بود که ناخواسته محاصرهام میکردند، او مرا جور دیگری میدید، انگار که هیچکس شبیه به من در جهان وجود نداشتهباشد و مرا به این باور میرساند که میتوانم.
او مرا از نو خلق کرد. از موفقیتم لذت میبرد و دوست داشت جوری زندگی کنم که به خودم افتخار کنم.
او معلم نبود، اما به من درس زیستن داد، نقاش نبود، ولی بالهای پرواز مرا ماهرانه کشید، مادر نبود اما مانند مادری، بدون توقع با من مهربان بود و خدا نبود، ولی برای من معجزه میکرد.
روزها میگذرند، ماهها و سالها به پایان میرسند اما کسانی که ما را به خودمان آوردند و از ما آدمِ بهتری ساختند، هرگز فراموش نخواهند شد.
#خاص
#عجب#جایی#بداد#من#رسیدی
#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉♡
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★
من کسی را داشتم که هربار تحسینم میکرد و انگار قلممو برداشتهبود و داشت آرام آرام، بالهای پرواز مرا ترسیم میکرد. او در لحظات بیقراری از من محافظت میکرد، حمایتم میکرد و هرکجا که میترسیدم، شبیه بچهای که از آدمها ترسیده، پشت جسارتش مرا پناه میداد. وقتهایی که چاقوی مقایسه را روی گلوی خودباوریام میگذاشتم، مهربانانه در آغوشم میکشید و مرا از جهان و آدمها تمایز میداد. من کسی را داشتم که هیچکس شبیهش را نداشت. او فقط خوبیهای مرا میدید، او حتی زمانی که احساس میکردم دوستداشتنی نیستم هم مرا دوست داشت، در دل تاریکیهام، همیشه نوری برای دلگرمی مییافت و مرا به آن متصل میکرد.
من کسی را داشتم که فرشتهی نجات من از قعر روزمرگیهای آزاردهندهای بود که ناخواسته محاصرهام میکردند، او مرا جور دیگری میدید، انگار که هیچکس شبیه به من در جهان وجود نداشتهباشد و مرا به این باور میرساند که میتوانم.
او مرا از نو خلق کرد. از موفقیتم لذت میبرد و دوست داشت جوری زندگی کنم که به خودم افتخار کنم.
او معلم نبود، اما به من درس زیستن داد، نقاش نبود، ولی بالهای پرواز مرا ماهرانه کشید، مادر نبود اما مانند مادری، بدون توقع با من مهربان بود و خدا نبود، ولی برای من معجزه میکرد.
روزها میگذرند، ماهها و سالها به پایان میرسند اما کسانی که ما را به خودمان آوردند و از ما آدمِ بهتری ساختند، هرگز فراموش نخواهند شد.
#خاص
#عجب#جایی#بداد#من#رسیدی
#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉♡
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★
۶۸.۳k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱