پارت 4 فیک مجبورم
پارت 4 فیک مجبورم
ویو لینا
اون حرومزاده رفت سمت ات. رفتم دنبالش در حموم رو شکست، روبه ات بود مطمئن بودم میخواد یه بلایی سرش بیاره، کوک شروع کرد بحث کردن با ات، منم رفتم از زیر تخت یکی از اتاق های مهمون چوب بزرگی اوردم و کوبوندم پشت سرش
ات: لینااااا کشتیش
لینا: اون فقط بیهوش شده نمرده
(ات دست میزاره روی نبض کوک)
ات: خداروشکر نبضش میزنه، وایسا نکنه یه سری دیگه ادم پشت در قایم شدن؟
لینا: راست میگی، بزار برم نگاه کنم
(میره و از پنجره نگاه میکنه)
لینا: نه ات نگران نباش کسی نیست
ات: باید بزاریم روی یکی از این تخت ها
لینا: دیوونه ای؟؟؟ بیا بریم
ات: چی میگی اون که نمرده فقط بیهوش شده بیا بزاریمش روی تخت
لینا: فقط به خاطر تو
لینا: وایییی خیلی سنگینه
ات: خیلی ولی مجبوریم
(به هزار بدبختی میزارنش سر تخت)
لینا: خیل خب بیا بریم پایین
ات: تو برو من الان میام
ویو ات
چه عضله هایی داره، خیلی جذاب به نظر میرسه، موهاش... خیلی خوبه
نه غلط اضافی نکن اون پسر بزرگترین مافیای دنیاست نمیتونی عاشقش بشی برو پیش لینا
لینا: کاری باهاش کردی؟
ات: نه فقط داشتم اتاقت رو نگاه میکردم
لینا: مطمئنی؟
ات: انقدر گیر نده لینا، شیشه هارو میخوای چی کار کنی؟
لینا: فعلا خدمت کار میره جمعش کنه تا فردا یه کارش میکنم
ات: بوی سوخته میاد!
لینا: وای نودل آبش تموم شد
(میره تا قابلمه رو چک کنه)
لینا: وای... این که به فنا رفت یه پیتزا سفارش بده یه فیلم ببینیم
ات: باشه
(غذا رو سفارش میدن)
لینا: غذا رو اوردن وایسا تا من بیام
ات: باشه
لینا: اینم غذا بشین سر صندلی الان یه فیلم میزارم
ات: خیل خب
لینا: اینم از فیلم
(دارن فیلم نگاه میکنن و وسطای فیلمه)
ویو کوک
من چرا اینجام؟ اینجا کجاست؟ خونه ی لینا دوست ات؟ باید برم پایین
(کم کم از پله ها میره پایین)
ات: کوک؟
کوک: ات؟
لینا: چقدر زود بهوش اومدی
کوک: میخواستی بمیرم؟
ویو کوک
از پارسال که دیدمش خیلی جذاب تر شده، میخواستم به عنوان برده بگیرمش تا برام خدمت کنه اما اون برای این کار زیادی جذابه، فک کنم... دارم عاشقش میشم؟ نه غلط نکن تو پسر بزرگترین مافیای دنیایی این خیال بافیا چیه؟
(کوک دست ات رو میکشه)
ات: آی نکن
کوک: نکنه فک کردی فیلم عاشقانست؟ پدرت تورو توی قمار باخت حالا هم با من باید بیای بریم
لینا:...
حمایت فراموش نشه
شرط پارت بعدی
لایک: 15
کامنت: 12
ویو لینا
اون حرومزاده رفت سمت ات. رفتم دنبالش در حموم رو شکست، روبه ات بود مطمئن بودم میخواد یه بلایی سرش بیاره، کوک شروع کرد بحث کردن با ات، منم رفتم از زیر تخت یکی از اتاق های مهمون چوب بزرگی اوردم و کوبوندم پشت سرش
ات: لینااااا کشتیش
لینا: اون فقط بیهوش شده نمرده
(ات دست میزاره روی نبض کوک)
ات: خداروشکر نبضش میزنه، وایسا نکنه یه سری دیگه ادم پشت در قایم شدن؟
لینا: راست میگی، بزار برم نگاه کنم
(میره و از پنجره نگاه میکنه)
لینا: نه ات نگران نباش کسی نیست
ات: باید بزاریم روی یکی از این تخت ها
لینا: دیوونه ای؟؟؟ بیا بریم
ات: چی میگی اون که نمرده فقط بیهوش شده بیا بزاریمش روی تخت
لینا: فقط به خاطر تو
لینا: وایییی خیلی سنگینه
ات: خیلی ولی مجبوریم
(به هزار بدبختی میزارنش سر تخت)
لینا: خیل خب بیا بریم پایین
ات: تو برو من الان میام
ویو ات
چه عضله هایی داره، خیلی جذاب به نظر میرسه، موهاش... خیلی خوبه
نه غلط اضافی نکن اون پسر بزرگترین مافیای دنیاست نمیتونی عاشقش بشی برو پیش لینا
لینا: کاری باهاش کردی؟
ات: نه فقط داشتم اتاقت رو نگاه میکردم
لینا: مطمئنی؟
ات: انقدر گیر نده لینا، شیشه هارو میخوای چی کار کنی؟
لینا: فعلا خدمت کار میره جمعش کنه تا فردا یه کارش میکنم
ات: بوی سوخته میاد!
لینا: وای نودل آبش تموم شد
(میره تا قابلمه رو چک کنه)
لینا: وای... این که به فنا رفت یه پیتزا سفارش بده یه فیلم ببینیم
ات: باشه
(غذا رو سفارش میدن)
لینا: غذا رو اوردن وایسا تا من بیام
ات: باشه
لینا: اینم غذا بشین سر صندلی الان یه فیلم میزارم
ات: خیل خب
لینا: اینم از فیلم
(دارن فیلم نگاه میکنن و وسطای فیلمه)
ویو کوک
من چرا اینجام؟ اینجا کجاست؟ خونه ی لینا دوست ات؟ باید برم پایین
(کم کم از پله ها میره پایین)
ات: کوک؟
کوک: ات؟
لینا: چقدر زود بهوش اومدی
کوک: میخواستی بمیرم؟
ویو کوک
از پارسال که دیدمش خیلی جذاب تر شده، میخواستم به عنوان برده بگیرمش تا برام خدمت کنه اما اون برای این کار زیادی جذابه، فک کنم... دارم عاشقش میشم؟ نه غلط نکن تو پسر بزرگترین مافیای دنیایی این خیال بافیا چیه؟
(کوک دست ات رو میکشه)
ات: آی نکن
کوک: نکنه فک کردی فیلم عاشقانست؟ پدرت تورو توی قمار باخت حالا هم با من باید بیای بریم
لینا:...
حمایت فراموش نشه
شرط پارت بعدی
لایک: 15
کامنت: 12
۱۲.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.