پارت 5 فیک مجبورم
پارت 5 فیک مجبورم
لینا: اهای کجا میبریش؟
کوک: فک کنم توضیح دادم تو کر بودی
(کوک دست ات رو فشار میده و از خونه خارج میشن)
ات: کوک بس کن، من هنوز سی سالمم نشده
کوک: هیچ ربطی نداره
ویو کوک
واقعا دلم میخواد بیاد پیش خودم، من فکر کنم عاشقش شدم، نه نه ولی... کاریش نمیشه کرد عاشقش شدم
ات: کوک! کوک! گوش میدی؟
کوک: چی میگی باید ببرمت خونم
(سوار ماشین کوک میشن و میرن توی عمارت کوک)
کوک: خدمت کارم اتاقتو نشون میده
ات: اتاق؟ من فکر کردم میخوای منو شکنجه کنی
کوک: به زودی میشی...
خدمتکار کوک: خانم دنبال من بیاید
(ات میره دنبال خدمتکار کوک و اون اتاق ات رو بهش نشون میده)
خدمتکار کوک: اینم اتاقتون
ات: ممنون
ویو ات
منظورش از به زودی شکنجم میکنه چی بود؟ واقعا نگرانم، بهتره به لینا زنگ بزنم، گوشیم؟ گوشیم کو؟؟؟؟ رفتم پایین تا از کوک بپرسم
ات: کوک
کوک: بله
ات: گوشیم کو
کوک: فکر کردی اینجا خونه ی خالته؟
ات: گوشیمو تو برداشتی؟
کوک: معلومه که اره چی فکر کردی
ات: میخوام زنگ بزنم به لینا نگرانه
(گوشی رو پرت میکنه سمت پله ها)
کوک: به درک که نگرانه که چی تو الان مال منی
ات: چی میگی دیوانه
(کوک میره بالا سمت ات)
کوک: چه زری زدی هان؟(با عصبانیت زیاد)
ات: هیچی ببخشید
ویو کوک
ولی واقعا دلم نمیاد سرش داد بزنم و با عصبانیت باهاش رفتار کنم، دلم میخواد بغلش کنم و بگم ببخشید بابت تمام اتفاقات ولی بخاطر نقشی که توی زندگی دارم نمیتونم، ولی اون دختر بیش از حد زیباست
ویو ات
اون واقعا بی رحمه ولی جذابه اما این جذاب بودنش چیزی از بی رحم بودنش کم نمیکنه، این مرد قلبش از سنگه...
کوک: چیه بخاطر گوشیت این شکلی میکنی؟
ات: معلومه تمام اطلاعات و خاطره هام توی اون بود
کوک: مهم نیست، میرم پیتزا سفارش بدم میخوری؟
ات: نه
کوک:درک
حمایت فراموش نشه
شرط پارت بعدی:
لایک: 20
کامنت: 20
راستی فالوم کنید فالو میشید
لینا: اهای کجا میبریش؟
کوک: فک کنم توضیح دادم تو کر بودی
(کوک دست ات رو فشار میده و از خونه خارج میشن)
ات: کوک بس کن، من هنوز سی سالمم نشده
کوک: هیچ ربطی نداره
ویو کوک
واقعا دلم میخواد بیاد پیش خودم، من فکر کنم عاشقش شدم، نه نه ولی... کاریش نمیشه کرد عاشقش شدم
ات: کوک! کوک! گوش میدی؟
کوک: چی میگی باید ببرمت خونم
(سوار ماشین کوک میشن و میرن توی عمارت کوک)
کوک: خدمت کارم اتاقتو نشون میده
ات: اتاق؟ من فکر کردم میخوای منو شکنجه کنی
کوک: به زودی میشی...
خدمتکار کوک: خانم دنبال من بیاید
(ات میره دنبال خدمتکار کوک و اون اتاق ات رو بهش نشون میده)
خدمتکار کوک: اینم اتاقتون
ات: ممنون
ویو ات
منظورش از به زودی شکنجم میکنه چی بود؟ واقعا نگرانم، بهتره به لینا زنگ بزنم، گوشیم؟ گوشیم کو؟؟؟؟ رفتم پایین تا از کوک بپرسم
ات: کوک
کوک: بله
ات: گوشیم کو
کوک: فکر کردی اینجا خونه ی خالته؟
ات: گوشیمو تو برداشتی؟
کوک: معلومه که اره چی فکر کردی
ات: میخوام زنگ بزنم به لینا نگرانه
(گوشی رو پرت میکنه سمت پله ها)
کوک: به درک که نگرانه که چی تو الان مال منی
ات: چی میگی دیوانه
(کوک میره بالا سمت ات)
کوک: چه زری زدی هان؟(با عصبانیت زیاد)
ات: هیچی ببخشید
ویو کوک
ولی واقعا دلم نمیاد سرش داد بزنم و با عصبانیت باهاش رفتار کنم، دلم میخواد بغلش کنم و بگم ببخشید بابت تمام اتفاقات ولی بخاطر نقشی که توی زندگی دارم نمیتونم، ولی اون دختر بیش از حد زیباست
ویو ات
اون واقعا بی رحمه ولی جذابه اما این جذاب بودنش چیزی از بی رحم بودنش کم نمیکنه، این مرد قلبش از سنگه...
کوک: چیه بخاطر گوشیت این شکلی میکنی؟
ات: معلومه تمام اطلاعات و خاطره هام توی اون بود
کوک: مهم نیست، میرم پیتزا سفارش بدم میخوری؟
ات: نه
کوک:درک
حمایت فراموش نشه
شرط پارت بعدی:
لایک: 20
کامنت: 20
راستی فالوم کنید فالو میشید
۱۱.۸k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.