پارت²⁷
پارت²⁷
فصل دوم
........................................
گوشیو قط کرد و روبه خدمتکار روبه روش که مثل حلزون کار میکرد گفت
_ یکم تکون بخور سه ساعته اونجا چیکار میکنی
بعد حرفش انگار به خدمتکار شک وارد شد و خیلی تند کاراشو انجام داد رفت لبخندی به خاطر این ابهتش زد و یقه کتشو مرتب کرد خیلی مغرورانه شروع کرد به سمت عمارت قدم زدن ...... زمان خیلی زود گذشت و شب شد و کم کم پیرا به عمارت نزدیک شدن ...
؛؛ جونگ کوک کی میخواد بیاد بگو دیگههه
_ برو اماده شو الان میرسن
یونا اخمی کرد و پاهاشو کوبید زمین و رفت بالا لباسشو عوض کرد و موهاشو باز گذاشت چون کوتاه بود نمیتونست همه رو ببنده بالا ارایشش هیچی نداشت یه کرم پودر و رژ قرمز کمرنگ و اخرم به خودش عطر زد و رفت پایین نشست ... جونگ کوک از این سرعت یونا دستی زد و گفت
_ افرین چه زد اماده شدی
؛؛ کی میان؟
_ دندون رو جیگر بزار الان میان دیگه
چش غره ای رفتو موهاشو پشت گوشش داد تصمیم گرفت یکم صبر کنه .... ده دقیقه بعد
؛؛ کی میان زنگ بزن
_ وایی کشتی منو گفتم میان دیگههه
؛؛ من اخر از شدت فضولی میمیرممم
_ پس قبول کردی فضولی
؛؛ منظورم کنجاو بود
جونگ کوک بلند شد و رفت تا زنگ بزنه
_ الووو کجایین یونا منو دیوونه کرد
نامجون" مگه نگفتی ما داریم یاییم؟
_ نه گفتم سوپرایزه
نامجون" اوکی اوکی اومدیم
دودل بود بره پیش یونا یا اینجا از دستش قایم بشه تا بیان یکم فک کرد و تصمیم گرفت همینجا بمونه .....(نیم ساعت بعد )هرچی فحش بلد بودو به نامجون داد اخماشو توهم کرد و رفت پیش یونا که درحال منفجر شدن بود اروم نشست و زیر چشمی یونارو زیر نظر داشت
؛؛ من گشنمه
با تعجب به یونا زل زد سرشو به معنایه نفهمیدم تکون داد
؛؛ گفتم حداقل سر یه چیزی بحث کنیم تا بیان
_ نه مطمعن شدم ۹۰ درصد دعواهامون واسه همینه
؛؛ نه دیگه دراون حد .. گفتم یکم حرف بزنیم تا بیان
_ میخوام بگم خوبه میترسم واقعا بحثمون بشه
؛؛ نه نترس جنبه دارم دعوا راه نمیندازم
_ خوبه پس
کم کم داشتن سر گرم میشدن که صدایه ماشین از حیاط اومد یونا زودتر از جونگ کوک رفت بیرون و وایستاد جونگ کوکم اومد کنارش و با لبخند بهش نگاه کرد اما اون گیج به ماشینا نگا میکرد چراغ ماشینا نمیزاشت داخلشونو نگا کنه چشماشو کوچیک کرد و منتظر موند
؛؛ چرا اینا اینقدر زیادن؟۴ تا ماشینن !
_ واسا
بعد از پارک کردن پاشینا یکی یکی اومدن بیرون و به عمارت نزدیک شدن با قیافه هایه هیجان زده از دیدن یونا
؛؛ نه .. نگو کهه
_ خودشونن
فصل دوم
........................................
گوشیو قط کرد و روبه خدمتکار روبه روش که مثل حلزون کار میکرد گفت
_ یکم تکون بخور سه ساعته اونجا چیکار میکنی
بعد حرفش انگار به خدمتکار شک وارد شد و خیلی تند کاراشو انجام داد رفت لبخندی به خاطر این ابهتش زد و یقه کتشو مرتب کرد خیلی مغرورانه شروع کرد به سمت عمارت قدم زدن ...... زمان خیلی زود گذشت و شب شد و کم کم پیرا به عمارت نزدیک شدن ...
؛؛ جونگ کوک کی میخواد بیاد بگو دیگههه
_ برو اماده شو الان میرسن
یونا اخمی کرد و پاهاشو کوبید زمین و رفت بالا لباسشو عوض کرد و موهاشو باز گذاشت چون کوتاه بود نمیتونست همه رو ببنده بالا ارایشش هیچی نداشت یه کرم پودر و رژ قرمز کمرنگ و اخرم به خودش عطر زد و رفت پایین نشست ... جونگ کوک از این سرعت یونا دستی زد و گفت
_ افرین چه زد اماده شدی
؛؛ کی میان؟
_ دندون رو جیگر بزار الان میان دیگه
چش غره ای رفتو موهاشو پشت گوشش داد تصمیم گرفت یکم صبر کنه .... ده دقیقه بعد
؛؛ کی میان زنگ بزن
_ وایی کشتی منو گفتم میان دیگههه
؛؛ من اخر از شدت فضولی میمیرممم
_ پس قبول کردی فضولی
؛؛ منظورم کنجاو بود
جونگ کوک بلند شد و رفت تا زنگ بزنه
_ الووو کجایین یونا منو دیوونه کرد
نامجون" مگه نگفتی ما داریم یاییم؟
_ نه گفتم سوپرایزه
نامجون" اوکی اوکی اومدیم
دودل بود بره پیش یونا یا اینجا از دستش قایم بشه تا بیان یکم فک کرد و تصمیم گرفت همینجا بمونه .....(نیم ساعت بعد )هرچی فحش بلد بودو به نامجون داد اخماشو توهم کرد و رفت پیش یونا که درحال منفجر شدن بود اروم نشست و زیر چشمی یونارو زیر نظر داشت
؛؛ من گشنمه
با تعجب به یونا زل زد سرشو به معنایه نفهمیدم تکون داد
؛؛ گفتم حداقل سر یه چیزی بحث کنیم تا بیان
_ نه مطمعن شدم ۹۰ درصد دعواهامون واسه همینه
؛؛ نه دیگه دراون حد .. گفتم یکم حرف بزنیم تا بیان
_ میخوام بگم خوبه میترسم واقعا بحثمون بشه
؛؛ نه نترس جنبه دارم دعوا راه نمیندازم
_ خوبه پس
کم کم داشتن سر گرم میشدن که صدایه ماشین از حیاط اومد یونا زودتر از جونگ کوک رفت بیرون و وایستاد جونگ کوکم اومد کنارش و با لبخند بهش نگاه کرد اما اون گیج به ماشینا نگا میکرد چراغ ماشینا نمیزاشت داخلشونو نگا کنه چشماشو کوچیک کرد و منتظر موند
؛؛ چرا اینا اینقدر زیادن؟۴ تا ماشینن !
_ واسا
بعد از پارک کردن پاشینا یکی یکی اومدن بیرون و به عمارت نزدیک شدن با قیافه هایه هیجان زده از دیدن یونا
؛؛ نه .. نگو کهه
_ خودشونن
۲.۴k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.