چه بر سر من آمده

چه بر سر من آمده
دیگر از دوریت نمی ترسم
از اینکه نیستی
و از ترس نبودنت نمی هراسم و نمی میرم
چه بر سرم آمده
که به وقت خدا حافظی
اینچنین بی باک
از تو روی بر میگردانم
و از ترس دلتنگی و دوری
بارها و بارها سر بر نمی گردانم
راستی تو بگو
چه بر سر من آمده

#تریستان_تزارا
دیدگاه ها (۱)

آسمانش را گرفته تنگ در آغوشابر، با آن پوستین سرد نمناکشباغ ب...

برگ به درخت گفت:- خیلی دوستت دارمدرخت به برگ گفت:- اما تنهام...

آی .. آی... بابا تروخدا نزن... ببخشید ...دیگه ....تکرار نمیش...

ضربه ای از عشق

ازدواج از روی اجبار۲ p13

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط