سه خاطره خواندنی ازسردارشهیدمحمدابراهیم همت👇👇
سه خاطره خواندنی ازسردارشهیدمحمدابراهیم همت👇👇
خاطره اول: یک لیست چهارده نفره. شهدای شناسایی شده ی عملیات بعدی بودند. می گفت ازشان معلوم است.
از نفر اول گرفتم آمدم پایین.
ـ ابراهیم، چرا جای چهاردهمی خالیه؟
نگاهم کرد. انگار داشت التماس می کرد. گفت «...این رو دیگه تو باید دعا کنی.»
یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 60
خاطره دوم: بابایی، اگه پسر خوبی باشی، امشب به دنیا می آی. وگرنه، من همه ش توی منطقه نگرانم.
تا این را گفت، حالم بد شد.
..دکمه های لباسش را یکی در میان بست. مهدی را به یکی از هم سایه ها سپرد و رفتیم بیمارستان. توی راه بیش تر از من بی تابی می کرد.
مصطفی که به دنیا آمد، شبانه از بیمارستان آمدم خانه. دلم نیامد حالا که ابراهیم یک شب خانه است، بیمارستان بمانم.
از اتاق آمد بیرون آن قدر گریه کرده بود که توی چشم هاش خون افتاده بود. کنارم نشست و گفت «...امشب خدا من رو شرمنده کرد. وقتی حج رفته بودم، توی خونه ی خدا چندتا آرزو کردم. یکی این که در کشوری که نفس امام نیست نباشم، حتا برای یک لحظه. بعد، از خدا تو رو خواستم و دوتا پسر. برای همین، هر دو بار می دونستم بچه مون چیه. مطمئن بودم خدا روی من رو زمین نمی ندازه. بعدش خواستم نه اسیر شم، نه جانباز. فقط وقتی از اولیاءالله شدم، درجا شهید شم.»
یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 61
خاطره سوم: چنگ زد توی خاک ها و گفت «...این آخرین عملیاتیه که من دارم می جنگم.»
اصلاً همت چند روز پیش نبود. خیلی گرفته بود. همیشه می گفت «...دوست دارم بمونم و اون قدر درد بکشم که همه ی گناهام پاک بشه.» می گفت «...دلم می خواد زیاد عمر کنم و به اسلام و انقلاب خدمت کنم.» ولی این روزها از بچه ها خجالت می کشید. می گفت «...نمی تونم جنازه هاشون رو ببینم.»
ماندن براش سخت شده بود.
گفتم «...این چه حرفیه حاجی؟ قبلاً هر کی این حرف ها رو می زد، می گفتی نگو. حالا خودت داری می گی.»
انگار دردش گرفته باشد، مشتش را محکم تر کرد و گفت «...نه. من مطمئنم.»
یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 92
#شهید محمدابراهیم همت #شهدای شهرضا #شهرضا #لشکر27محمدرسوالله(ص) #سردارخیبر #معلم شهید #خاطرات شهدا #کرامات شهدا #پوسترشهدا #شهید محمد حسین یوسف اللهی #وصیت نامه شهدا #تصاویرشهدا #راهیان نور #دفاع مقدس #روایت فتح #سیدشهیدان اهل قلم #مدافعان سلامت #شهدای سلامت #شهدا #شهدای ناجا #شهید #شهدای سپاه #شهدای درگیری باپژاک #شهدای ارتش #شهدای مدافع حرم #شهدای کارگر #بیت الشهدا #معبربیت الشهدا #معبرسایبری بیت الشهدا #شهدای حزب الله لبنان #زندگی به سبک شهدا #شهید حاج قاسم سلیمانی #مذهبی #خبری #عمومی #شهدا #beytoshohada.blog.ir #beytoshohada.blogfa.com #beytoshohada # #جذاب
خاطره اول: یک لیست چهارده نفره. شهدای شناسایی شده ی عملیات بعدی بودند. می گفت ازشان معلوم است.
از نفر اول گرفتم آمدم پایین.
ـ ابراهیم، چرا جای چهاردهمی خالیه؟
نگاهم کرد. انگار داشت التماس می کرد. گفت «...این رو دیگه تو باید دعا کنی.»
یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 60
خاطره دوم: بابایی، اگه پسر خوبی باشی، امشب به دنیا می آی. وگرنه، من همه ش توی منطقه نگرانم.
تا این را گفت، حالم بد شد.
..دکمه های لباسش را یکی در میان بست. مهدی را به یکی از هم سایه ها سپرد و رفتیم بیمارستان. توی راه بیش تر از من بی تابی می کرد.
مصطفی که به دنیا آمد، شبانه از بیمارستان آمدم خانه. دلم نیامد حالا که ابراهیم یک شب خانه است، بیمارستان بمانم.
از اتاق آمد بیرون آن قدر گریه کرده بود که توی چشم هاش خون افتاده بود. کنارم نشست و گفت «...امشب خدا من رو شرمنده کرد. وقتی حج رفته بودم، توی خونه ی خدا چندتا آرزو کردم. یکی این که در کشوری که نفس امام نیست نباشم، حتا برای یک لحظه. بعد، از خدا تو رو خواستم و دوتا پسر. برای همین، هر دو بار می دونستم بچه مون چیه. مطمئن بودم خدا روی من رو زمین نمی ندازه. بعدش خواستم نه اسیر شم، نه جانباز. فقط وقتی از اولیاءالله شدم، درجا شهید شم.»
یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 61
خاطره سوم: چنگ زد توی خاک ها و گفت «...این آخرین عملیاتیه که من دارم می جنگم.»
اصلاً همت چند روز پیش نبود. خیلی گرفته بود. همیشه می گفت «...دوست دارم بمونم و اون قدر درد بکشم که همه ی گناهام پاک بشه.» می گفت «...دلم می خواد زیاد عمر کنم و به اسلام و انقلاب خدمت کنم.» ولی این روزها از بچه ها خجالت می کشید. می گفت «...نمی تونم جنازه هاشون رو ببینم.»
ماندن براش سخت شده بود.
گفتم «...این چه حرفیه حاجی؟ قبلاً هر کی این حرف ها رو می زد، می گفتی نگو. حالا خودت داری می گی.»
انگار دردش گرفته باشد، مشتش را محکم تر کرد و گفت «...نه. من مطمئنم.»
یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 92
#شهید محمدابراهیم همت #شهدای شهرضا #شهرضا #لشکر27محمدرسوالله(ص) #سردارخیبر #معلم شهید #خاطرات شهدا #کرامات شهدا #پوسترشهدا #شهید محمد حسین یوسف اللهی #وصیت نامه شهدا #تصاویرشهدا #راهیان نور #دفاع مقدس #روایت فتح #سیدشهیدان اهل قلم #مدافعان سلامت #شهدای سلامت #شهدا #شهدای ناجا #شهید #شهدای سپاه #شهدای درگیری باپژاک #شهدای ارتش #شهدای مدافع حرم #شهدای کارگر #بیت الشهدا #معبربیت الشهدا #معبرسایبری بیت الشهدا #شهدای حزب الله لبنان #زندگی به سبک شهدا #شهید حاج قاسم سلیمانی #مذهبی #خبری #عمومی #شهدا #beytoshohada.blog.ir #beytoshohada.blogfa.com #beytoshohada # #جذاب
۲۲.۳k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.