عطرت را

عطرت را
در بیگانگی اطراف که بوئیدم
فضا را نگه داشتم
تا تنها هوای تو را
از خود گذر دهم
عطر گمشده ات در رگ هایم وزید
و در تار و پود سینه ام ریخت
نگاهم را روانه کردم به جستنت
سراسیمه به هر سوی که
می توانستم شتافتم
درمانده از نادیدنت
بر زمین افتادم
نفرین کردم
کسی را که
تنها عطرش
شبیه عطر تو بود.
دیدگاه ها (۱۸)

•اولین بار که کلمه ی فرض را یاد گرفتم اول ابتدایی بود ،خانم ...

..مادرم نجیب زاده بود وقت هایی که گریه اش می گرفت موهایش بوی...

داشتم از این شهر میرفتمصدایم کردیجا ماندماز کشتی ای که رفت و...

ساعت از دو گذشته بیدارم,منتظر تا مرا بخوابانیچشمهایم هنوز می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط