عشق بی نهایت جونگ کوک پارت ۵
کوک:😐برای چی میخندی
جیا:🤣🤣هچی می چا این طوریه که وقتی کسی که خیلی دوسش داره رو میبینه و صداشو میشنوه غش میکنه🤣🤣
کوک:😐😑بلندش کردم می چا رو یه دستمو گزاشتم زیر پاهاو یه دستمم زیر گردنش
جینبا ملاقه میاد میگه:اینجا چه خبره ها😒😑
شوگا :هیچی فقط اون دختره غش کرد تا جونگ کوک رو دید😐😂
کوک:درو باز کنین و رفتم تو و می چا رو رو مبل گزاشتم دوستشم اومد کنارش نشست
جیا:ببخشید میشه یه لیوان آب بیارید؟
هوپی :چشم آب بردم برای جیا و جیا آبو ریخت رو می چا
صدای همه اوممد که گفتن دختر داری چی کار میکنی که یهو می چا از جاش پرید و گفت : اه چی شد من کجام کی رو من اب ریخت😐😐🤨
کوک:قیافه می چا خیلی باحال شده بود جیا همینجوری بهش میخندید می چا اصلا احساس نمیکرد که ما اینجاییم
می چا:جیا جلوم نشسته بود و لیوان دستش بود فهمیدم اون روم اب ریخته چشمامو محکم بستمو با حرص گفتم:هوی دختر با چه حقی اب ریختی رو من لباسم خیس شد ببین چیکار کردی حالا چه طوری بریم خوابگاه ها😠😤و چشمامو باز کردم و بازم باحرص گفتم:خر مگس بگو دیگه از جام بلند شدم اروم رفتم سمتش که فهمید میخام بزنمشو در رفت منم دنبالش میدوییدم جیا:خوب خنگول بهدخاطر خودت کردم تو:غلط نکن بزا دستم بت برسه تیکه تیکت میکنم کا یهو وایستادم با تعجب احساس کردم چنتا چشم روم زومه نگاهاشون سنگین بود ولی یهو صدای خنده بلند شدمنم برگشتم دیدم هیونگا دارن میخندن
{فیافه اون موقت😐😅}
کوک:وای خدا این دوتا رو
وقتی این و گفت محوش شدم واقعا داشتم دیونه میشدم اون کوکی بود خیلی جذاب بود داشتم واسش میمردم کم مونده بود ایست قلبی کنم
جیا:🤣🤣هچی می چا این طوریه که وقتی کسی که خیلی دوسش داره رو میبینه و صداشو میشنوه غش میکنه🤣🤣
کوک:😐😑بلندش کردم می چا رو یه دستمو گزاشتم زیر پاهاو یه دستمم زیر گردنش
جینبا ملاقه میاد میگه:اینجا چه خبره ها😒😑
شوگا :هیچی فقط اون دختره غش کرد تا جونگ کوک رو دید😐😂
کوک:درو باز کنین و رفتم تو و می چا رو رو مبل گزاشتم دوستشم اومد کنارش نشست
جیا:ببخشید میشه یه لیوان آب بیارید؟
هوپی :چشم آب بردم برای جیا و جیا آبو ریخت رو می چا
صدای همه اوممد که گفتن دختر داری چی کار میکنی که یهو می چا از جاش پرید و گفت : اه چی شد من کجام کی رو من اب ریخت😐😐🤨
کوک:قیافه می چا خیلی باحال شده بود جیا همینجوری بهش میخندید می چا اصلا احساس نمیکرد که ما اینجاییم
می چا:جیا جلوم نشسته بود و لیوان دستش بود فهمیدم اون روم اب ریخته چشمامو محکم بستمو با حرص گفتم:هوی دختر با چه حقی اب ریختی رو من لباسم خیس شد ببین چیکار کردی حالا چه طوری بریم خوابگاه ها😠😤و چشمامو باز کردم و بازم باحرص گفتم:خر مگس بگو دیگه از جام بلند شدم اروم رفتم سمتش که فهمید میخام بزنمشو در رفت منم دنبالش میدوییدم جیا:خوب خنگول بهدخاطر خودت کردم تو:غلط نکن بزا دستم بت برسه تیکه تیکت میکنم کا یهو وایستادم با تعجب احساس کردم چنتا چشم روم زومه نگاهاشون سنگین بود ولی یهو صدای خنده بلند شدمنم برگشتم دیدم هیونگا دارن میخندن
{فیافه اون موقت😐😅}
کوک:وای خدا این دوتا رو
وقتی این و گفت محوش شدم واقعا داشتم دیونه میشدم اون کوکی بود خیلی جذاب بود داشتم واسش میمردم کم مونده بود ایست قلبی کنم
۲۳.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.