در باغ تنهایی گلها می چرخند
در باغ تنهایی گلها میچرخند
با اشکهای سحر، میخوابند و میخندند
برگهای خسته روی زمین پژمرده شده
و آسمان با نور خورشید فروتن میشود
در باغ تنهایی درختان سر به سر مینهند
آرزوهای آسمانی را در دلهایشان میپندارند
زمین لطف خود را به آنان مینماید
و آنها با نغمههای خوش زمزمه میکنند
صداهای خاموشی در باغ تنهایی حاکم است
تنها صدای بادی است که از دور میآید
او با برگهای رقصان در آغوش میگیرد
و هر دم به گوش درختان میگوید
در باغ تنهایی رنگها آرامش مییابند
هر برگ به رقصی زمینی میپردازد
و در آغوش طبیعت، در جهانی بیپایان
میخندد
باغ تنهایی، قصهای از آرامش و وحشت است
جایی که انسان بیابانش را پیدا میکند
در آغوش طبیعت، با خود در صمیمیت میشود
و در باغ تنهایی روح خود را باز مییابد.
با اشکهای سحر، میخوابند و میخندند
برگهای خسته روی زمین پژمرده شده
و آسمان با نور خورشید فروتن میشود
در باغ تنهایی درختان سر به سر مینهند
آرزوهای آسمانی را در دلهایشان میپندارند
زمین لطف خود را به آنان مینماید
و آنها با نغمههای خوش زمزمه میکنند
صداهای خاموشی در باغ تنهایی حاکم است
تنها صدای بادی است که از دور میآید
او با برگهای رقصان در آغوش میگیرد
و هر دم به گوش درختان میگوید
در باغ تنهایی رنگها آرامش مییابند
هر برگ به رقصی زمینی میپردازد
و در آغوش طبیعت، در جهانی بیپایان
میخندد
باغ تنهایی، قصهای از آرامش و وحشت است
جایی که انسان بیابانش را پیدا میکند
در آغوش طبیعت، با خود در صمیمیت میشود
و در باغ تنهایی روح خود را باز مییابد.
۲.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.