پارت

پارت۹

هیون وو لبخند ملایمی زد و برگشت که سوار ماشین بشه که گفتم:
وایسا و دویدم و از پشت بغلش.کردم گفتم به پیشنهادت فکر کردم و و قبولش می کنم .و دستامو از کمرش باز کردم.که به طرفم برگشت و گفت می دونی؟
من من عاشقتم دختر بهم زنگ بزن بهت زنگ می زنم خب میبینمت
بعدا و سوار ماشین شد و دوتا بوق زدو رفت.
من از تصمیمم راضی بودم چون ته قلبم می خواستمش . فکر می کنم حالا که خوار برادر ناتنی ام نیستیم دیگه کارمون راحت ت ره.
سه ساعت دیگه
در باز شد و بابام اومد تو با خوشحالی رفتم و گفتم سلااام چه خوب شد اومدی.....

(پرش زمانی)

یک ماه بعد
دینگ دانگ دینگ
بله؟
میسو:منم خانم هه نا
تویی خوش اومدی بیا تو
رفتم تو بعد کمی گپ پرسیدم هیون وو کجاس
هه نا : رفته استخر طبقه پایینمون.
بیا این اب میوه ها رو ببر باهم بخورین.
اب میوه ها رو گرفتمو از پله ها رفتم پایین .
گفتم : هیون اینجایی که دیدم هیون از استخر اومد بیرو نو گفت: منتظرا بدم به ببین کی اومده.
اب میوه ها رو خوردیم من گفتم خب دیگه می رم که گفت تازه اومدی که
گفتم : خیلی گرمه اینجا حالم داره بد میشه می خوام برام اما هیون : برا اینکه سر به سرش بذارم لیوانمو با اب پر کردمو پاشیدم بهش که عقب عقب می رفت میسو: نکن دیگه ای بابا ازیت نکن هیون .
که یهو افتاد تو استخر .
میسو: کمک هیون دارم خفه می شم. که هیون پرید تو اب و منو بلند کرد که نفس راحتی کشیدم.
هیون: عشقم مگه شنا بلد نیستی !
میسو: حالت کیوتی به خودم گرفتمو دوبار زدم رو شونشو گفتم نه بزارم بالا ای وای خیس شدم که دیگه لباس ندارم.
هیون: زود باش بریم بالا بهت لباس بدم که سرما نخوری.
رفتیم به اتاق هیون وو ، و یه هودی شلوار مشکی بهم دادو از اتاق رفت بیرون . لباسامو عوض کردم زیادی برام بزرگ بودن.
از اتاق رفتم بیرون هیون نگاهی بهم کرد و اومد سمتم گفتم خوبه؟
گفت: اره فقط خیلی بزرگه و آستینامو تا زد بالا و گفت حالا عالی شدی بیا بریم یه دوری بیرون بزنیم.
گفتم باشه . سوار ماشین مامانش شدیمو رفتیم .
کلی مست کردیم
وای من دیگه به زور خودمو می شناختم .هیون: ببینم بت خوش گذش ت .
میسو: ااار هه فقط خوابم میاد خستم . هیون: بیا ببرمت خونه .
یک ساعت بعد
بای کیوتم بعدن میبینمت .
میسو: باااش ههه
دیدگاه ها (۰)

32 ساله شدنت مبارک

پارت۸میسو: یعنی چی ببینم اون عکسه منه!هیون وو فقط کافیه تصوی...

تولد تولد تولدت مبارک 🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

ادامه ی پارت ¹¹......کای: برو یه آبی به دست و صورتت بزن بریم...

توی مسیر صحبتی نکردیم رسیدیم خونه من خودمو انداختم رو مبل و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط