الوده به درد..
part:2
روی کاناپه نشستم و یکم از ابمیوه ام خوردم که موهام توسط شخصی کشیده شد...
اخ..چیکار میکنیی
تهیونگ.تو دیگه کدوم خ....
مادر.تهیونگ!!اون خواهرته!!
موهامو از توی مشتش ازاد کردم و از سر جام بلند شدم
راوی. پسرک خشک زده بود با تعجب گفت چی؟ منظورت چیه..
م. اسمش راشله و از امروز خواهرته باهاش کنار بیا و اذیتش نکن! امشبم با خودت میبریش!!
تهیونگ. هع... تو خوابش ببینه که دنبالم بیاد!
راشل. سرفه ای کردم و گفتم از اشنایی باهات خوشبختم..
تهیونگ.نیشخندی زدم و گفتم خیله خب میتونه باهام بیاد!دنبالم بیا..
راشل.با تعجب دنبالش رفتم به اتاقش که رسیدیم گفت
تهیونگ. برو اماده شو! ساعت ۱۲میریم دقیقا ده دقیقه دیگه!به نفعته لباس باز نپوشی!!
راشل. سری تکون دادم و سمت اتاقم رفتم وقتی اماده شدم از اتاق بیرون رفتم و صداش کردم تهیونگ؟؟
با شنیدن صدای بوق ماشین فهمیدم رفته پایین سریع رفتم و سوار ماشین شدم بریم؟
تهیونگ. نگاهی بهش کردم و سری تکون دادم
بیچاره،هع امشب قراره به کابوست تبدیل شه راشل! *توی دلش
مدتی بعد...
. با دیدن تیمارستان متروکه با ترس گفتم ا. اینجاست؟
تهیونگ. ....
شرط:
like:7
روی کاناپه نشستم و یکم از ابمیوه ام خوردم که موهام توسط شخصی کشیده شد...
اخ..چیکار میکنیی
تهیونگ.تو دیگه کدوم خ....
مادر.تهیونگ!!اون خواهرته!!
موهامو از توی مشتش ازاد کردم و از سر جام بلند شدم
راوی. پسرک خشک زده بود با تعجب گفت چی؟ منظورت چیه..
م. اسمش راشله و از امروز خواهرته باهاش کنار بیا و اذیتش نکن! امشبم با خودت میبریش!!
تهیونگ. هع... تو خوابش ببینه که دنبالم بیاد!
راشل. سرفه ای کردم و گفتم از اشنایی باهات خوشبختم..
تهیونگ.نیشخندی زدم و گفتم خیله خب میتونه باهام بیاد!دنبالم بیا..
راشل.با تعجب دنبالش رفتم به اتاقش که رسیدیم گفت
تهیونگ. برو اماده شو! ساعت ۱۲میریم دقیقا ده دقیقه دیگه!به نفعته لباس باز نپوشی!!
راشل. سری تکون دادم و سمت اتاقم رفتم وقتی اماده شدم از اتاق بیرون رفتم و صداش کردم تهیونگ؟؟
با شنیدن صدای بوق ماشین فهمیدم رفته پایین سریع رفتم و سوار ماشین شدم بریم؟
تهیونگ. نگاهی بهش کردم و سری تکون دادم
بیچاره،هع امشب قراره به کابوست تبدیل شه راشل! *توی دلش
مدتی بعد...
. با دیدن تیمارستان متروکه با ترس گفتم ا. اینجاست؟
تهیونگ. ....
شرط:
like:7
۳۰۴
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.