ویو ات

ویو ات
باریختن قطزات اب روی صورتم بیدار شدم وای نههه داره بارون میاد سریع بلند شدم و به سمت سرسره رفتم چون سقف سرسره بسته بود خیس نمیشدم ولی باید یه کاری بکنم دنبال کار بگردم تا یکم پول دربیارم گرسنمه به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت ۵صبح بود امروز تولدم بود روزی که پدرم ازش متنفر بود توی همین فکرا بودم که کم کم خوابم برد
....
ویو نامجون
به تمام بادیگارد ها گفتم تمام جاهارو دنبال ات بگردن من چیکار کردم (گریه) رفتم لباسامو پوشسدم و رفتم سمت قبر هانا (زن نامجون مادر ات) هانا بلند شو ببین با یکی یدونت چیکار کردم که از خونه فرار کرده بلند شو ببین میدونی چرا ازش متنفر بودم چون با به دنیا اومدنش دنیای تورو گرفت و دنیای منو نابود کرد کاری کرد بری برای همیشه قول میدم پیداش کنم و باهاش بهتر رفتار کنم

چطور بود؟
ببخشید کم بود چون نت ندارم به مامانم وصلم
۱۵لایک ۱۵کامنت❤
دیدگاه ها (۴۶)

ویو اتبا خوردن نور خورشید به چشمام بیدار شدم و رفتم دستشویی ...

فالوشه فیک نویسه @m.j_n.

بچه ها رمان رز پژمردرو دوست ندارید؟ اگه ندارید بگید نزارم چو...

ات متاسفم جین ولی بچرو سقط میکنم جین تروخدا خواهش میکنم من ...

پارت ۱

جیمین فیک زندگی پارت ۴۵#

دیدار اول ..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط