سناریو لاکپشت های نینجا انسانی اگه شما جلوی خواهرشان

)من*( از اونا تعریف کنید
دوناتلو:
داشتم راه میرفتم دیدم دانی تو ی کامپیوتر گیر کرده رفتم کنارش
من: سلام دان ... دوناتلو مشکلی پیش اومده میتونم کمکت کنم اگه بخوای
دانی: خودم از پسش بر میام
من: باشه میدونم هر وقت کمک نیاز داشتی فقط بگو
دانی: نیاز به ی خواهر بزرگ تر ندارم ...
مایکی : دانی...
با حرفی که زد ناراحت شدم احتمالا اشتباه گفته ولی خب تلپرت کردم به ی اتاق دیگه که تو اومدی نشستی پیشم مایکی اونجا پای تلویزیون بود و بعد این حرف حتی پیتزاش هم افتاد و دان هم فهمید چی گفته ... تو اومدی نشستی پیشم و شروع کردی تعریف کردن از دان ...
ا/ت: بعد کلی تعریف *
من : آره اون واقعا پسر خوبیه ... خیلی خوش شانسی میدونستی اینکه دوست داره یا اینکه حتی دوست دختر های بقیه هم خوش شانسن چون پسرا شما رو دوست دارن ولی بقیه رو ... نچ
ا/ت: رین دوناتلو تورو خیلی دوست داره همیشه ازت تعریف میکنه وقتی بیکار میشه البته چند وقته نمیکنه
من: خب میدونم من دیگه کار دارم باید برم
تلپرت کردم ی جای دیگه که فکر کردم تنهام ولی
ادامه دارد...
مایکی:
مایکی باهام حرف میزد و با بقیه خیلی حرف نمیزد چون اونا به خاطر ی دلیل مسخره به نظر مایکی از من ناراحت بودن ولی مایکی اینطوری نبود همین که من فکر کردم از شر دوست دختر دانی خلاص شدم دادادادا ا/ت جلوم سبز شد اصلا عالی تر چیزی که بود نمیشه مگه نه ؟
دارم مسخره میکنم بد ترین روز عمرم این ا/ت هی اومد از مایکی خوب گفت که آخرش حرفش رو قط کردم
من : مطمئنی داریم راجب مایکی حرف میزنیم؟
ا/ت: آره معلومه
من: ببخشید ا/ت فقط حوصله ندارم به حرفای کسی گوش بدم بعدا حرف میزنیم راستی مایکی هم خونست خواستی برو باهاش حرف بزن
و مایکی تو این حال رفته بود پیش اون ستا گول بیابونی
ادامه دارد....
اگه غلط دیکته ای دیدید معذرت میخوام
#لاکپشت_های_نینجا
دیدگاه ها (۰)

سناریو تک پارتی ادامه دوتا پارت لاکپشت های نینجایی

ادامه پارت قبل

سناریو اگه کنار خواهرشان( بنده*) راجبشون تعریف کنی و

سال ۲۰۲۵ مبارک

●از روشنایی میترسی؟●پارت 7

پارت ۳۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط