part¹🐰🫧
part¹🐰🫧
* ا.ت.
با صدای خانم چنگ به اتاق پدرم رفتم در زدم و واردش شدم
پدر.اوه ا.ت مثل همیشه زیبا و اراسته ای بشین
*ا.ت.
حرف های همیشگیش بود روی مبل کنار میزش نشستم که رفت پشت میزش و عینک مشکی طبیش رو زد و مشغول دیدن چند تا برگه شد ولی همچنان با من حرف میزد
پدر.تونستی لباس مناسبی برای جشن پیدا کنی؟!
ا.ت.هنوز انتخاب نکردم سعی میکنم یک لباس مناسب بپوشم
پدر.میدونم که میتونی...یادت نشه که توی مهمونی افراد قدرتمند و سر شناسی میان و تو به عنوان دختر من اونجا حضور پیدا میکنی پس مراقب رفتارت باش و در شأن خانوادمون رفتار کن در ضمن برای این جشن بجای اون گردنبد پروانه گردنبند دیگه ای انتخاب کن
ا.ت.اما اون برای مادره....
پدر.من هیچوقت ندیدم ت اون گردنبند و مادرت بهت بده امروز یرو اتاقش و ازش یک گردنبند دیگه بگیر
ا.ت.من اونو مادرم نمیدونم اون فقط همسر توئه....
پدر. اون مادر توئه فهمیدی (با صدای بلنددد)
ا.ت. ....
پدر.حالا هم برو و فکر کن چه لباسی انتخاب کنی
*ا.ت
از اتاق اومدم بیرون و قدم زنان به اتاق خودم رفتم توی خونه به این بزرگی فقط اتاق خودم مکان امن و مورد علاقمه...وارد اتاقم شدم و در و بستم ...حوصله بیرون رفتن نداشتم از قبل لباسی برای این جشن خریده بودم پس بیرون نمیرم ....یکدفعه یکی در اتاقم و زد
ا.ت.کیه؟!
خدمه.منم....پدرتون گفتن محل جشن میرن شما شب ساعت ۸ به محل برگزاری بیاین
ا.ت.باشه ممنون
* مثل همیشه خودشو و زنش میرن و من خودم باید برم ....بیخیال دو ساعت وقت دارم رفتم و یک دوش اب گرم گرفتم .....موهام و خشک کردم و لباسمو پوشیدم یک لباس مخمل قرمز بلند انتخاب پدرم یک لباس سفید توری بلند بود اما با شجاعتی که جمع کردم لباسی که خودم انتخاب کردمش و پوشیدم میکاپ ساده ای کردم و موهامو گوجه ای مانند بستم کردم و کفشامو پوشیدم
عکس لباسشو میزارم 💕
* ا.ت.
با صدای خانم چنگ به اتاق پدرم رفتم در زدم و واردش شدم
پدر.اوه ا.ت مثل همیشه زیبا و اراسته ای بشین
*ا.ت.
حرف های همیشگیش بود روی مبل کنار میزش نشستم که رفت پشت میزش و عینک مشکی طبیش رو زد و مشغول دیدن چند تا برگه شد ولی همچنان با من حرف میزد
پدر.تونستی لباس مناسبی برای جشن پیدا کنی؟!
ا.ت.هنوز انتخاب نکردم سعی میکنم یک لباس مناسب بپوشم
پدر.میدونم که میتونی...یادت نشه که توی مهمونی افراد قدرتمند و سر شناسی میان و تو به عنوان دختر من اونجا حضور پیدا میکنی پس مراقب رفتارت باش و در شأن خانوادمون رفتار کن در ضمن برای این جشن بجای اون گردنبد پروانه گردنبند دیگه ای انتخاب کن
ا.ت.اما اون برای مادره....
پدر.من هیچوقت ندیدم ت اون گردنبند و مادرت بهت بده امروز یرو اتاقش و ازش یک گردنبند دیگه بگیر
ا.ت.من اونو مادرم نمیدونم اون فقط همسر توئه....
پدر. اون مادر توئه فهمیدی (با صدای بلنددد)
ا.ت. ....
پدر.حالا هم برو و فکر کن چه لباسی انتخاب کنی
*ا.ت
از اتاق اومدم بیرون و قدم زنان به اتاق خودم رفتم توی خونه به این بزرگی فقط اتاق خودم مکان امن و مورد علاقمه...وارد اتاقم شدم و در و بستم ...حوصله بیرون رفتن نداشتم از قبل لباسی برای این جشن خریده بودم پس بیرون نمیرم ....یکدفعه یکی در اتاقم و زد
ا.ت.کیه؟!
خدمه.منم....پدرتون گفتن محل جشن میرن شما شب ساعت ۸ به محل برگزاری بیاین
ا.ت.باشه ممنون
* مثل همیشه خودشو و زنش میرن و من خودم باید برم ....بیخیال دو ساعت وقت دارم رفتم و یک دوش اب گرم گرفتم .....موهام و خشک کردم و لباسمو پوشیدم یک لباس مخمل قرمز بلند انتخاب پدرم یک لباس سفید توری بلند بود اما با شجاعتی که جمع کردم لباسی که خودم انتخاب کردمش و پوشیدم میکاپ ساده ای کردم و موهامو گوجه ای مانند بستم کردم و کفشامو پوشیدم
عکس لباسشو میزارم 💕
۱.۲k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.