- توی شلوغی خيابون دستمو محكم تر گرفت . .
- توی شلوغی خيابون دستمو محكم تر گرفت . .
سرشو آورد پايين، نزديک گوشم گفت :
± به اندازهی همهی آدمايی كه الان اينجان ؛ دوسِت دارم .
سرمو چرخوندم .
دور تا دورمون پُر از آدم بود .
لبخند زدم . .
دستشو محكمتر گرفتم .
كل مسير من يه لبخند روی صورتم بود
و باهم حرف ميزديم .
نزديک خونه ازش خداحافظی كردم .
آخرهای شب ؛
گوشيمو از زير بالشت در آوردم .
رفتم توی صفحهی چتمون . .
صداش كردم .
- گفت: جانم؟!
± گفتم: بيشتر آدما شبها ميرن خونشون .
اون خيابونه كه ظهر توش بوديم . .
الان حتما خلوته خلوته .
اگه يه روزی شب اومد سراغمون .
اگه ‹ دوسِت دارمها! ›
داشتن ميرفتن خونههاشون . .
دستمو محكم بگير .
تا هر وقت كه شد .
يه كارتن خوابم هميشه ؛
حتی شبها توی خيابون دلمون بمونه ؛
بسه .
فقط كافيه تا صبح بشه . .
دست همو ول نكنيم !(:🌼'🌱
#حسین_امامی
سرشو آورد پايين، نزديک گوشم گفت :
± به اندازهی همهی آدمايی كه الان اينجان ؛ دوسِت دارم .
سرمو چرخوندم .
دور تا دورمون پُر از آدم بود .
لبخند زدم . .
دستشو محكمتر گرفتم .
كل مسير من يه لبخند روی صورتم بود
و باهم حرف ميزديم .
نزديک خونه ازش خداحافظی كردم .
آخرهای شب ؛
گوشيمو از زير بالشت در آوردم .
رفتم توی صفحهی چتمون . .
صداش كردم .
- گفت: جانم؟!
± گفتم: بيشتر آدما شبها ميرن خونشون .
اون خيابونه كه ظهر توش بوديم . .
الان حتما خلوته خلوته .
اگه يه روزی شب اومد سراغمون .
اگه ‹ دوسِت دارمها! ›
داشتن ميرفتن خونههاشون . .
دستمو محكم بگير .
تا هر وقت كه شد .
يه كارتن خوابم هميشه ؛
حتی شبها توی خيابون دلمون بمونه ؛
بسه .
فقط كافيه تا صبح بشه . .
دست همو ول نكنيم !(:🌼'🌱
#حسین_امامی
۳۳.۹k
۱۷ دی ۱۴۰۱