پارت ۱۳۹

چند دقیقه‌ای گذشت. ات پشت میز نشسته بود، مشغول کار با لپ‌تاپ جونگ‌کوک، فنجون قهوه کنار دستش بود. چشمش گه‌گاهی روی دست‌های جونگ‌کوک می‌افتاد که هنوز پر از خون بود. در نگاه اول فکر کرد خون اون مرده، ولی بعد دقت بیشتری کرد و متوجه شد…

این خون، خون خود جونگ‌کوک بود. وقتی مشت‌های محکمش رو می‌بست و فشار می‌داد، ناخن‌هاش به پوستش فرو رفته و زخم‌های ریز و خون‌آلود ایجاد کرده بود.

ات بدون هیچ مکثی بلند شد، رفت جلو و مشت جونگ‌کوک رو گرفت. چهار تا زخم کوچک روی دستش دیده می‌شد، که با فشار کوچیکی دوباره خون جاری شده بود.

ات با عصبانیت و صدای گرفته گفت:
– «جونگ‌کوک… چرا اینطوری می‌کنی؟ روانی شدی؟»

جونگ‌کوک لب‌هاش رو محکم فشار داد و فقط سرش رو تکون داد. بعد آروم گفت:
– «شاید… تو چیزی نگفتی.»

ات سریع رفت سمت جعبه‌ی کمک‌های اولیه که همیشه گوشه‌ی اتاق بود. با دقت بازش کرد و پانسمان‌ها و باندها رو برداشت. دست جونگ‌کوک رو گرفت و زخم‌هاشو باندپیچی کرد، هر حرکتش آرام و دقیق بود، انگار که هیچ عجله‌ای نداشت.

جونگ‌کوک لحظه‌ای نشست، نفس عمیقی کشید، بعد با آرامش بلند شد. نگاه کوتاهی به ات انداخت و بدون هیچ حرف دیگه‌ای از اتاق خارج شد، در پشت سرش با صدا بسته شد.

ات لحظه‌ای روی لبه میز نشست، هنوز خون دست جونگ‌کوک توی دستش بود، حس کرد هم نگرانی و هم کمی عصبانیت در وجودش ترکیب شده.
دیدگاه ها (۲۲)

سلام به خوشگل های خودممم

پارت ۱۴۰

پارت ۱۳۸

پارت ۱۳۷

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط