کاش می شد تلفن را برداشت

کاش می شد تلفن را برداشت
با خیال راحت به تو زنگ زد
یک دل سیر با تو صحبت کرد
از دلتنگی ها
از شوق دیدارت
و از دوستت دارم هایی که در گلو گیر کرده اند گفت
بعد صدای خنده ات را شنید...
و بعد از آن
با خیالی آسوده
سر را زمین گذاشت و چشم از این جهان فروبست
کاش می شد لااقل با همین یک دلخوشی
رفت از جهانی که پر از حسرت است
دنیایی که انگار
هیچ چیزش سهم ما نمی شود
دیدگاه ها (۲۲)

نه،اشتباه نمیدیدمگرچه هی پلک زدم که ای چشمان لامصب دارید اشت...

نه خسته نیستم نا امید هم نیستم هنوز هم شعر می‌نویسم هنوز هم ...

‍ ……#او_یک_فرشته_بودهمیشه تنش خیس بود آن روزهایی که من عاشق...

مثل هر روز آخرین نفری بودم که کامپیوتر را خاموش میکردم و از ...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط