P
P6🦋
هوپی. یعنی جدی جدی جین ایناور گفته
&اره بابام دوست داره من بمیرم (بغض)
هوپی. عزیزم اینطور نیست
&چرا هست
هوپی. نه
& بابام ازم متنفره
هوپی. نه اون ازت متنفر نیست
& چرا هستش هعی گاهی وقتا با خودم میگم کاش کی زودتر بمیرم تا بابام از سر من خلاص شه
هوپی. سول این دیگه چه حرفیه دیگه نشنوم ها
&چشم معذرت میخوام اما مطمعنم اگه من بمیرم بابام خیلی خوشحال میشه
هوپی. خوف اینارو بیخیال عزیزم بلند شو بریم دارن مارو صدا میزننن
&عه باشه بریم
ویو جین:
با حرفهای سول بغض بدی تو گلوم نشست من من با اون بچه چیکارش کردم چرا اینهمه اونو اذیتش کردم فقط به خاطر اینکه دختر بود وای نه تو فکر بودم و داشتم خود خوری میکردم که دیدم اسم سول و هوپی رو صدا زدن و اونا رفتن بالا ی صن و شروع کردن به رقصیدن و خندیدن وقتی اون دو نفر رو تو اون حال دیدم خیلی دلم شکست با خودم قول دادم که یه طوری باهاش رفتار کنم که دیگه کمبودی احساس نکنه بدون اینکه برم پیش لارا و یولم رفتم خونه به لارا پیام دادم که چند روزی برین خونه ی مادر لارا تا من بتونم با سول تنها باشم بهش نزدیک بشم
ویو جیهوپ:
جشن تموم شد و منم وقتی رفتم پیش لارا و یولم دیدم نیستن لارا بهم پیام داد و قضیه رو گفت خیلی خوشحال شدم که جین سر عقل اومده برای نبود لارا و یولم به بهانه ی آوردم و سول رو رسوندن خونه
هوپی. خوب دایی جون رسیدبم
&مرسی ازت دایی امروز خیلی خوب بود
هوپی. خواهش میکنم پرنسس
& خداحافظ دایی جونم
هوپی. خداحافظ فندق
ادامه دارد...
هوپی. یعنی جدی جدی جین ایناور گفته
&اره بابام دوست داره من بمیرم (بغض)
هوپی. عزیزم اینطور نیست
&چرا هست
هوپی. نه
& بابام ازم متنفره
هوپی. نه اون ازت متنفر نیست
& چرا هستش هعی گاهی وقتا با خودم میگم کاش کی زودتر بمیرم تا بابام از سر من خلاص شه
هوپی. سول این دیگه چه حرفیه دیگه نشنوم ها
&چشم معذرت میخوام اما مطمعنم اگه من بمیرم بابام خیلی خوشحال میشه
هوپی. خوف اینارو بیخیال عزیزم بلند شو بریم دارن مارو صدا میزننن
&عه باشه بریم
ویو جین:
با حرفهای سول بغض بدی تو گلوم نشست من من با اون بچه چیکارش کردم چرا اینهمه اونو اذیتش کردم فقط به خاطر اینکه دختر بود وای نه تو فکر بودم و داشتم خود خوری میکردم که دیدم اسم سول و هوپی رو صدا زدن و اونا رفتن بالا ی صن و شروع کردن به رقصیدن و خندیدن وقتی اون دو نفر رو تو اون حال دیدم خیلی دلم شکست با خودم قول دادم که یه طوری باهاش رفتار کنم که دیگه کمبودی احساس نکنه بدون اینکه برم پیش لارا و یولم رفتم خونه به لارا پیام دادم که چند روزی برین خونه ی مادر لارا تا من بتونم با سول تنها باشم بهش نزدیک بشم
ویو جیهوپ:
جشن تموم شد و منم وقتی رفتم پیش لارا و یولم دیدم نیستن لارا بهم پیام داد و قضیه رو گفت خیلی خوشحال شدم که جین سر عقل اومده برای نبود لارا و یولم به بهانه ی آوردم و سول رو رسوندن خونه
هوپی. خوب دایی جون رسیدبم
&مرسی ازت دایی امروز خیلی خوب بود
هوپی. خواهش میکنم پرنسس
& خداحافظ دایی جونم
هوپی. خداحافظ فندق
ادامه دارد...
- ۱۲.۰k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط