کوهمرد سال های سرد بی بهار

کوهمرد سال های سرد بی بهار...!
شانه ی تنهایی ات را
تکیه گاه حرف های خسته ام کن
که این روزها
سپید می بارند

هنوز
برای نشستن زود است
و ما
هنوز عاشقانگی مان را
در سرخی آوازهای چهارشنبه سوری
شعله نکشیده ایم...

به خاطر من بایست
می خواهم
چون دخترک شیطان کوچه های کودکی ات
بر پنجه ی پا
ایستاده
ببوسمت...

#مهتاب_سالاری
دیدگاه ها (۷)

دلنوشته ای برای مادرممادرم، مهربانم!شاید باور نکنی با اینکه ...

زن این طوری است که می چسبد، می خواهد، سفت و سخت می خواهد. هی...

آزادی های یواشکی..!گریه در تاریکی..!آرزوی که تا ابد آرزو می ...

*کودکی ما در دهه هفتاد گذشت ...*سال های گیر کردنِ کله در یقه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط