.پیچ و تاب ..... بعد مدت ها رفتم خونه مامان بابام
.پیچ و تاب ..... بعد مدت ها رفتم خونه مامان بابام
سر سفره رسیدم پر از بوی خانه بود تا دوربین گوشی گرفتم روی سهم از گوشه سفره که مثلا قسمت من شده بود مامانم
گفت پسر جان
کم عکس بگیر .مردم شاید عادت به داشتن مهر ندارند
از هم
دورن و شاید غمگین
خندیدم و گفتم :
دوش
سفره ای گستردیم
لقمه نانی داریم
لیوانی لبریز , عشق و محبت
برکت می بارد
بر سر سفره مان
جای خود جوی
بخور
نوش
ولی
یک زمان نشکنی آن قلب و دل ما را چون
بر سر سفره ی ما جز مهر نیست.. .......
......بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من......مولانا
سر سفره رسیدم پر از بوی خانه بود تا دوربین گوشی گرفتم روی سهم از گوشه سفره که مثلا قسمت من شده بود مامانم
گفت پسر جان
کم عکس بگیر .مردم شاید عادت به داشتن مهر ندارند
از هم
دورن و شاید غمگین
خندیدم و گفتم :
دوش
سفره ای گستردیم
لقمه نانی داریم
لیوانی لبریز , عشق و محبت
برکت می بارد
بر سر سفره مان
جای خود جوی
بخور
نوش
ولی
یک زمان نشکنی آن قلب و دل ما را چون
بر سر سفره ی ما جز مهر نیست.. .......
......بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من......مولانا
۱۰۴.۰k
۰۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.