شیطنت را در سر زلف چموش انداختی

. شیطنت را در سر زلف چموش انداختی
طفل بازیگوش خود را روی دوش انداختی
. انتظاری بیش از این هم از سیه بختی نبود
خانه بر دوشیم و ما را پشت گوش انداختی
. مست بودم از نگاهت بی خبر از اینکه تو
خمره های دیگران را هم به جوش انداختی .
ای دل بیچاره ام! دنیا برایت تیره شد ...
تا نظر در چشم های سرمه پوش انداختی .
مرد تنهایی فرو می خورد دیشب تا سحر
بغض هایی را که هر دم در گلوش انداختی .
دیدگاه ها (۲)

از کنارم رد شدی ، عطرت مرا بی تاب کردیاد گیسو های لرزانت مرا...

غمِ تنهایی ام دیگر مدارا کرده امبا خودم یک خلوتِ جانانه برپا...

کام دنیا بر لبم هرگز نشد اما گذشتکس چه میداند چه ها بر ما گذ...

نازکن،عیبی ندارد،نازنین تر میشویبا غم این روزهای من عجین تر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط