چند پارتی
#چند_پارتی
وقتی مدل شرکتش شدی ولی.......
با شنیدن صدای نازک کسی برگشتم خیلی خوش اومدید....بفرمایید از این طرف،آقای جئون منتظر شما هستن
بایر تایید کردم و همراه ریون پشتش راه افتادم چند ضربه ای به در زد و بعد از هماهنگ شدن سمت اتاق راهی شدیم
کوک:جئون جونگکوک هستم رئیس هلدینگ جئون از آشنایی تون خوشبختم میس
ا/ت،درسته
لبخند ریزی زدم و متقابلا جوابشو دادم
ا/ت:از دیدنتون خوشحالم مستر جئون
کوک:چیزی میل ندارید ؟؟
ا/ت:نه ممنون
کوک:خب پس بریم سر اصل مطلب
ا/ت:میشنوم
کوک:مدتیه که دنبال مدل برای لباس های برند (x)میگردیم و من با خودم فک کردم چه کسی بهتر از شما
ا/ت:عالیه...اما بنظرم اول بهتره لبای ها رو ببینم و بعدش نظر قطعی و بگم
کوک:حتما..هم میتونیم عکس لباس هارو به ایمیل کاریتون بفرستم و هم میتونیم حضوری بریم ببنید
ا/ت:بفرستید کافیه
سرشو تایید کردو گوشیشو دستش گرفت همین الانشم میتونم حدس بزنم چرا بزرگ ترین شرکت تبلیغاتی تو آسیا رو داره....
بی شک این مرد به راحتی میتونه هرچیزی و هرکسی و جذب خودش بکنه...اما در عین حال جدی بودن و لحن سرد خاصی داشت...
گلوشون صاف کرد و گفت.فرستادم
ا/ت:ریون ...میشه نشونم بدی
ریون:حتما
تک به تک لباس هارو چک کردم زیبا بودن..
ا/ت:تقریبا به سلیقم نزدیکند
کوک:مشکل دیگه ای وجود نداره..؟
ا/ت:نه بنظرم
کوک:امیدوارم همکاری خوبی داشته باشیم
ا/ت:منم همینطور
نفس راحتی کشیدم و با ریون از شرکت بیرون اومدیم
ریون:داشتم میمردم از استرس خوب شد که قبول کردی
ا/ت:اهممم حالا بریم نهار؟مهمون من
ریون:چرا که نه....آها راستی ا/ت هماهنگ میکنم با مدیر برنامه اونا و بهت خبر میدم تایم عکاسی هارو
ا/ت:اوکی منتظرم
.......
وقتی مدل شرکتش شدی ولی.......
با شنیدن صدای نازک کسی برگشتم خیلی خوش اومدید....بفرمایید از این طرف،آقای جئون منتظر شما هستن
بایر تایید کردم و همراه ریون پشتش راه افتادم چند ضربه ای به در زد و بعد از هماهنگ شدن سمت اتاق راهی شدیم
کوک:جئون جونگکوک هستم رئیس هلدینگ جئون از آشنایی تون خوشبختم میس
ا/ت،درسته
لبخند ریزی زدم و متقابلا جوابشو دادم
ا/ت:از دیدنتون خوشحالم مستر جئون
کوک:چیزی میل ندارید ؟؟
ا/ت:نه ممنون
کوک:خب پس بریم سر اصل مطلب
ا/ت:میشنوم
کوک:مدتیه که دنبال مدل برای لباس های برند (x)میگردیم و من با خودم فک کردم چه کسی بهتر از شما
ا/ت:عالیه...اما بنظرم اول بهتره لبای ها رو ببینم و بعدش نظر قطعی و بگم
کوک:حتما..هم میتونیم عکس لباس هارو به ایمیل کاریتون بفرستم و هم میتونیم حضوری بریم ببنید
ا/ت:بفرستید کافیه
سرشو تایید کردو گوشیشو دستش گرفت همین الانشم میتونم حدس بزنم چرا بزرگ ترین شرکت تبلیغاتی تو آسیا رو داره....
بی شک این مرد به راحتی میتونه هرچیزی و هرکسی و جذب خودش بکنه...اما در عین حال جدی بودن و لحن سرد خاصی داشت...
گلوشون صاف کرد و گفت.فرستادم
ا/ت:ریون ...میشه نشونم بدی
ریون:حتما
تک به تک لباس هارو چک کردم زیبا بودن..
ا/ت:تقریبا به سلیقم نزدیکند
کوک:مشکل دیگه ای وجود نداره..؟
ا/ت:نه بنظرم
کوک:امیدوارم همکاری خوبی داشته باشیم
ا/ت:منم همینطور
نفس راحتی کشیدم و با ریون از شرکت بیرون اومدیم
ریون:داشتم میمردم از استرس خوب شد که قبول کردی
ا/ت:اهممم حالا بریم نهار؟مهمون من
ریون:چرا که نه....آها راستی ا/ت هماهنگ میکنم با مدیر برنامه اونا و بهت خبر میدم تایم عکاسی هارو
ا/ت:اوکی منتظرم
.......
۸.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.