چند پارتی
#چند_پارتی
وقتی مدل شرکتش شدی ولی.....
کلافه گوشیمو روی تخت برت کردم من عاشق کارم بودم کلب وقتی همچین هیت هایی میدیدم .......شاید حس میکردم که تو تصمیمم بی دقتی کردم ولی من از بچگی آرزو داشتم تو زمینه مدلینگ فعالیت داشته باشم والان میتونم بگم تو اوج کارمم پیشنهاد های مختلف.....
عکاسی های بی وقفه...
میشه گفت چیزی بود که می خواستم
با صدای پیام دوباره گوشیمو به دست گرفتم از طرف ریون بود دستیارم..
ریون:یاااا ا/ت حدس بزن چیشدههه شرکت جئون درخواست همکاری کرده وای خدا باورم نمیشه بزرگترین شرکت تبلیغاتی آسیا محسوب میشه"
با تکست ریون لبخند عمیقی روی لبام نشست و شروع به تایپ کردن کردم
ا/ت:عالیه باهاشون هماهنگ شو تا یه روز دقیق حرف بزنیم و هماهنگ بشیم
ریون: یاااا یه چیزی بهتر از عالی.باشه دارم هماهنگ میکنمممم
ا/ت:بهم خبر بده
ریون:فردا ساعت ۱۱ شرکت جئون
راننده برات می فرستم
ا/ت:میبینمت
شرکت جئون فرصت خوبی برای پیشرفتم بود
دریافت همچین پیشنهاده از طرف همچین شرکتی.....غرور آمیز بود ذوقی که داشتم باعث شد کاملا کامنت ها و مزخرفاتی که چند دقیقه پیش میخوندم یادم بره...
ساعت هشت صبح و نشون میداد عادت داشتم زود از خواب بیدار بشم دوش کوتاهی گرفتم و صبحونم و خوردم که ریون تماس گرفت
ریون:خواب بودی ؟؟؟
ا/ت:معلومه گه نه دارم صبحونه میخورم
ریون:باشه ساعت نه و نیمه زود باشسس
ا/ت:مدونی که من همیشه انتایمم نیاز نیس تذکر بدی سر موقع اونجام
ریون:باشه بازم دقت کن اینجا مثل بقیه جاها نیس
ا/ت:ریونااا کمتر استرس بده
ریون:سعی میکنم
ریون برام بیشتر از دستیار بود ...برای هر موفقیتم بیشتر از من خوشحال بود و برای هر ناراحتیم بیشتر از من غمگین.....
سمت اتاق لباسم رفتم و دونه به دونه مشغول برانداز کردن لباسام شدم....
آرایش ملایمی کردم موهامو از پشت جمع کردم عطر همیشگیم و زدم و برای بار آخر خودمو چک کردم و از خونه بیرون اومدم
__________
بادیدن ریون جلوی شرکت پیاده شدم و سمتش رفتم
ا/ت:خیلی وقته اومدی
ریون:نه چند دقیقس فقط....بریم تو
باسر تایید کردم و وارد شرکت شدیم فضای آروم و در عین حال بی نقصی داشت دکوراسیون فوق العادش نظر هرکسیو میتونست جلب کنه ... از طرفی فضای شاد و روحیه بخشی داشت و دیوار هاش نشاط القا میکنه.....
وقتی مدل شرکتش شدی ولی.....
کلافه گوشیمو روی تخت برت کردم من عاشق کارم بودم کلب وقتی همچین هیت هایی میدیدم .......شاید حس میکردم که تو تصمیمم بی دقتی کردم ولی من از بچگی آرزو داشتم تو زمینه مدلینگ فعالیت داشته باشم والان میتونم بگم تو اوج کارمم پیشنهاد های مختلف.....
عکاسی های بی وقفه...
میشه گفت چیزی بود که می خواستم
با صدای پیام دوباره گوشیمو به دست گرفتم از طرف ریون بود دستیارم..
ریون:یاااا ا/ت حدس بزن چیشدههه شرکت جئون درخواست همکاری کرده وای خدا باورم نمیشه بزرگترین شرکت تبلیغاتی آسیا محسوب میشه"
با تکست ریون لبخند عمیقی روی لبام نشست و شروع به تایپ کردن کردم
ا/ت:عالیه باهاشون هماهنگ شو تا یه روز دقیق حرف بزنیم و هماهنگ بشیم
ریون: یاااا یه چیزی بهتر از عالی.باشه دارم هماهنگ میکنمممم
ا/ت:بهم خبر بده
ریون:فردا ساعت ۱۱ شرکت جئون
راننده برات می فرستم
ا/ت:میبینمت
شرکت جئون فرصت خوبی برای پیشرفتم بود
دریافت همچین پیشنهاده از طرف همچین شرکتی.....غرور آمیز بود ذوقی که داشتم باعث شد کاملا کامنت ها و مزخرفاتی که چند دقیقه پیش میخوندم یادم بره...
ساعت هشت صبح و نشون میداد عادت داشتم زود از خواب بیدار بشم دوش کوتاهی گرفتم و صبحونم و خوردم که ریون تماس گرفت
ریون:خواب بودی ؟؟؟
ا/ت:معلومه گه نه دارم صبحونه میخورم
ریون:باشه ساعت نه و نیمه زود باشسس
ا/ت:مدونی که من همیشه انتایمم نیاز نیس تذکر بدی سر موقع اونجام
ریون:باشه بازم دقت کن اینجا مثل بقیه جاها نیس
ا/ت:ریونااا کمتر استرس بده
ریون:سعی میکنم
ریون برام بیشتر از دستیار بود ...برای هر موفقیتم بیشتر از من خوشحال بود و برای هر ناراحتیم بیشتر از من غمگین.....
سمت اتاق لباسم رفتم و دونه به دونه مشغول برانداز کردن لباسام شدم....
آرایش ملایمی کردم موهامو از پشت جمع کردم عطر همیشگیم و زدم و برای بار آخر خودمو چک کردم و از خونه بیرون اومدم
__________
بادیدن ریون جلوی شرکت پیاده شدم و سمتش رفتم
ا/ت:خیلی وقته اومدی
ریون:نه چند دقیقس فقط....بریم تو
باسر تایید کردم و وارد شرکت شدیم فضای آروم و در عین حال بی نقصی داشت دکوراسیون فوق العادش نظر هرکسیو میتونست جلب کنه ... از طرفی فضای شاد و روحیه بخشی داشت و دیوار هاش نشاط القا میکنه.....
۷.۴k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.