Vimin
Part 18🖤
جیمین از شدت درد نمیتونست روی پاهاش بایسته
و همزمان با باز شدن در روی زمین افتاد...
÷جیمینننننن....
∆بجای داد زدن از رو زمین بلندش کن..
جونکوک ویو:
تمام جونمو استرس گرفته بود..
فقط تونستم زیربغلشو بگیرم و از زمین بلندش کنم...
÷بیا بلندت کنم...
بشین رو مبل..
_عایی عا..ی .. عای-ییی
ویو جیمین:
انقد که بدنم درد داشت،وقتی جونکوک بلندم کرد بدنم درد گرفت..
رو اون مبل قدیمی نشستم و دوباره تمام بد بختیام برام زنده شد.. از شدت درد و بدختی که داشتم اشک تو چشمام جمع شده بود ولی جلوی ا/ت و جونکوک نمیتونستم گریه کنم...
برای همین سعی کردم باهاشون صحبت کنم...
_ب....ب-چه ها..ا
÷هیشش آروم ...
∆جیمین درست برامون تعریف کن چه بلایی سرت اومده..
جیمین ویو:اومدم حرف بزنم که چیزی ته گلوم احساس کردم و بالا آوردم...
باورم نمیشد.. من خون بالا آوردم..
∆جیمیننن..
÷آی خدااا معلوم هس چه بلایی سر خودت اوردی؟!؟!؟؟(با داد)
∆جانکوک آروم باش به خودت مثلث باش:/
_ا..و...ن ..اون هوانگ عوضی...
÷اون این بلارو سرت اورد؟!
_آره..
∆مرتیکه روانی.. جچوری دلش میاد جیمین منو بزنه؟!..
÷خلاصه بگیر استراحت کن خوب شی..
جیمین بعد از سه روز خوابیدن بلاخره تونستم راه بره و مثل قبل بشه..
ویو جیمین:
هرموقع یاد حرف اون عوضی میوفتم یه ترسی توی دلم میوفته..
به دلیل امگا بودنم و بدن ضعیفم نمیتونم چند شیفت زیاد کار کنم....
باید بشینم یه فکری بکنم...
continues ✌️
لایک و کامنت....
این پیجمو یه عالمه حمایت کنین😢❤️
جیمین از شدت درد نمیتونست روی پاهاش بایسته
و همزمان با باز شدن در روی زمین افتاد...
÷جیمینننننن....
∆بجای داد زدن از رو زمین بلندش کن..
جونکوک ویو:
تمام جونمو استرس گرفته بود..
فقط تونستم زیربغلشو بگیرم و از زمین بلندش کنم...
÷بیا بلندت کنم...
بشین رو مبل..
_عایی عا..ی .. عای-ییی
ویو جیمین:
انقد که بدنم درد داشت،وقتی جونکوک بلندم کرد بدنم درد گرفت..
رو اون مبل قدیمی نشستم و دوباره تمام بد بختیام برام زنده شد.. از شدت درد و بدختی که داشتم اشک تو چشمام جمع شده بود ولی جلوی ا/ت و جونکوک نمیتونستم گریه کنم...
برای همین سعی کردم باهاشون صحبت کنم...
_ب....ب-چه ها..ا
÷هیشش آروم ...
∆جیمین درست برامون تعریف کن چه بلایی سرت اومده..
جیمین ویو:اومدم حرف بزنم که چیزی ته گلوم احساس کردم و بالا آوردم...
باورم نمیشد.. من خون بالا آوردم..
∆جیمیننن..
÷آی خدااا معلوم هس چه بلایی سر خودت اوردی؟!؟!؟؟(با داد)
∆جانکوک آروم باش به خودت مثلث باش:/
_ا..و...ن ..اون هوانگ عوضی...
÷اون این بلارو سرت اورد؟!
_آره..
∆مرتیکه روانی.. جچوری دلش میاد جیمین منو بزنه؟!..
÷خلاصه بگیر استراحت کن خوب شی..
جیمین بعد از سه روز خوابیدن بلاخره تونستم راه بره و مثل قبل بشه..
ویو جیمین:
هرموقع یاد حرف اون عوضی میوفتم یه ترسی توی دلم میوفته..
به دلیل امگا بودنم و بدن ضعیفم نمیتونم چند شیفت زیاد کار کنم....
باید بشینم یه فکری بکنم...
continues ✌️
لایک و کامنت....
این پیجمو یه عالمه حمایت کنین😢❤️
۷.۶k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.