بعد که رسیدم بهشون نگاه کوتاهی بهم انداختن سریع گفتم
بعد که رسیدم بهشون نگاه کوتاهی بهم انداختن ، سریع گفتم « یاا میدونی ما برای چه مسابقه ی سختی داریم اماده میشیممم
۰/۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ درصد احتمال داره برنده بشی تو مطمئنی میخوای شرکت کنیی ؟»
که با رپ خفنی که کرد خفه شدم ، این دختر باور نکردنیه !
همونجور خشک شده بودم که جی گفت « شما پنج نفر نیاز دارید درسته ؟ من دونفر خوب میشناسم ! »
و باهم به سمت کلاس اون دونفر رفتیم .
همونجوری داشتبم میرفتیم و همزمان خرف میزدیم که جی جلوی کلاس «یازدهم-ب» وایساد . جی گفت « دختری که اینجاست اسمش جونگین ه ، رپش خیلی عالیه و رقصشم خوبه . شخصیت درونگرایی داره و خیلی خیلی مهربونه . تنها مشکلی که هست قدشه . . . »
یونا از من پیشی گرفت و گفت « مگه قدش چشه ؟»
جی گفت « ۱۷۵ عه ، از همه مون یه سر و گردن بلند تره . پاره ایم »
همه یکم نا امید و خجالت زده شدیم چون همه دور و ورای ۱۵۵ بودین که گفتم « خیلی بهتر! نمیشه که تو یه گروه همه کوتپله باشن که » همه موافقت کردن و بعد یونا گفت « بچه ها بنظرم شما از دور نگاه کنید ، من میرم راضیش میکنم » و قبل از اینکه من و جی مخالفتمونو نشون بدیم راه افتاد .
من و جی هم سریع وارد کلاس شدیم که ببینیم ، کلاس شلوغ بود و میز جونگین اخر بود . داشتیم سعی میکردیم یونا رو از بین اونهمه ادم پیدا کنیم که یهو با صدای یونا که داشت بدون هیچ مقدمه ای میگفت « هی جونگین ، بیا باهم دبیو کنیم » هردومون سرمونو کوبیدیم به دیوار که یهو صدای قشنگ جونگین به گوش رسید که میگفت . . .
۰/۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ درصد احتمال داره برنده بشی تو مطمئنی میخوای شرکت کنیی ؟»
که با رپ خفنی که کرد خفه شدم ، این دختر باور نکردنیه !
همونجور خشک شده بودم که جی گفت « شما پنج نفر نیاز دارید درسته ؟ من دونفر خوب میشناسم ! »
و باهم به سمت کلاس اون دونفر رفتیم .
همونجوری داشتبم میرفتیم و همزمان خرف میزدیم که جی جلوی کلاس «یازدهم-ب» وایساد . جی گفت « دختری که اینجاست اسمش جونگین ه ، رپش خیلی عالیه و رقصشم خوبه . شخصیت درونگرایی داره و خیلی خیلی مهربونه . تنها مشکلی که هست قدشه . . . »
یونا از من پیشی گرفت و گفت « مگه قدش چشه ؟»
جی گفت « ۱۷۵ عه ، از همه مون یه سر و گردن بلند تره . پاره ایم »
همه یکم نا امید و خجالت زده شدیم چون همه دور و ورای ۱۵۵ بودین که گفتم « خیلی بهتر! نمیشه که تو یه گروه همه کوتپله باشن که » همه موافقت کردن و بعد یونا گفت « بچه ها بنظرم شما از دور نگاه کنید ، من میرم راضیش میکنم » و قبل از اینکه من و جی مخالفتمونو نشون بدیم راه افتاد .
من و جی هم سریع وارد کلاس شدیم که ببینیم ، کلاس شلوغ بود و میز جونگین اخر بود . داشتیم سعی میکردیم یونا رو از بین اونهمه ادم پیدا کنیم که یهو با صدای یونا که داشت بدون هیچ مقدمه ای میگفت « هی جونگین ، بیا باهم دبیو کنیم » هردومون سرمونو کوبیدیم به دیوار که یهو صدای قشنگ جونگین به گوش رسید که میگفت . . .
- ۱.۰k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط