hot chocolate
پارت ⁴¹
کوک : خوبه
کوکی : دیروز حالت بد بود الان خوبی
کوک : آره میخواستم بهتون بگم فردا میرم آمریکا
کوکی : چند روز اونجایی
کوک : احتمالا یه سه روزی اونجام
کوکی : شنیدم ازدواج کردی
کوک : اوا خاک به سرم من ازدواج کنم عمرا
کوکی : خوش بگذره
پایان لایو
رفتم پایین کفشامو پوشیدم و سوار موتورم شدم و رفتم مرکز شهر
کوکی : اون جونگکوکه
کوک : کی من ؟
کوکی : عر شنید صدامونو
کوکی : مگه الان نداشتین تو خونه لایو بگیرین
کوک : با من راحت باش ..... تو خونه بودم خواستم بیام اینجا
کوکی : میشه بغلت کنم " بغض "
رفتم صورتشو گرفتم تو دستام
کوک : مشاور خوبیم کمک میخوای میتونی ازم کمک بگیری
کوکی : ف...فقط بخاطر دیدن شما از نزدیکه
کوک : عه مگه ترسناکم
کوکی : نه نه نه خیلی جذاب شدین الان داره که بارون میاد
کوک : اهان پس من میرم خداحافظ
ازشون دور شدم و رفتم فروشگاه رامیون و دوکبوکی خریدم
صندوق دار : شما جناب جئونید
کوک : آره
حساب کردم و رفتمبی بیرون از فروشگاه که سیل عظیمی از کوکیا رو دیدم
کوک : سلام
کوکیا : سلام جونگکوک
کوک : میزارین برم خونم
کوکیا : ما تازه تورو دیدیم
کوک : اوکی اون وقت سرما میخورم
راه رو برام باز کردن و رفتم سوار موتورم شدمو رفتم خونه
کوک : آجوما بیا اینارو بگیر دستم شکست
آجوما : پسرم اخه بکاری میری میگیری
کوک : میخوام برای فردا صبح
آجوما: میخوای بری آمریکا
کوک : آره
آجوما : آفرین دیگه خونه نمیمونی کوچولو
کوک : " خنده ی خرگوشی "
آجوما : قربونت بشم من
کوک: خدا نکنه ....... میدونستید مثل مامانم شدین
آجوما : چرا ؟
کوک : اوم نازم میکنین بغلم میکنین بهم میگن پسرم و بعضی وقت ها بهم میگین چیکار کنم
آجوما : عه خودم متوجه نشده بودم
کوک : آجوما به خدمتکارا بگو اتاق منو خودت تمیز میکنی همش میان میخوابن رو تخت من
آحوما : باشه ولی میدونی ک باید خودت تمیز کنی
کوک : چشم قربان
آحوما : حالا نمیخواد مثل مظلوما اینجا بشینی
کوک : باشه من رفتم
رفتم تو اتاقم و تا ساعت ۴ بعد از ظهر خواب بودم که ته زنگ زد
کوک : هوم بگو
ته : یورا و جین میگن بیای تول پیرسون و معذرت خواهی میکنن
کوک : خب ه کنم من میخوام بخوابم فردا پرواز دارم
ته : یونا گفت داری میری آمریکا
کوک: آره حالا چه کنم
ته : ما تو باغ پشت عمارتیم
کوک : من گفتم میام؟
ته : کوک
کوک : اوکی
قطع کردم و رفتم همون جایی که ته گفت
کوک : چیه
یورا : ببخشید
کوک : به چپم
سوکیی : وایسا نونا
یونا : عرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر برو گمشو بدبخت
سوکیی : خب چرا میزنی
اومد پشت سرمن قایم شد
یونا : دایی کمکم کن
کوک : برو پشت شوهرت قایم بشو
یونا : چشم اون داره سوکیی رو آروم میکنه
اومد نزدیک که یونا رو بزنه تفنگمو گرفتم زیر چونش
کوک : ......
🍊🧡
کوک : خوبه
کوکی : دیروز حالت بد بود الان خوبی
کوک : آره میخواستم بهتون بگم فردا میرم آمریکا
کوکی : چند روز اونجایی
کوک : احتمالا یه سه روزی اونجام
کوکی : شنیدم ازدواج کردی
کوک : اوا خاک به سرم من ازدواج کنم عمرا
کوکی : خوش بگذره
پایان لایو
رفتم پایین کفشامو پوشیدم و سوار موتورم شدم و رفتم مرکز شهر
کوکی : اون جونگکوکه
کوک : کی من ؟
کوکی : عر شنید صدامونو
کوکی : مگه الان نداشتین تو خونه لایو بگیرین
کوک : با من راحت باش ..... تو خونه بودم خواستم بیام اینجا
کوکی : میشه بغلت کنم " بغض "
رفتم صورتشو گرفتم تو دستام
کوک : مشاور خوبیم کمک میخوای میتونی ازم کمک بگیری
کوکی : ف...فقط بخاطر دیدن شما از نزدیکه
کوک : عه مگه ترسناکم
کوکی : نه نه نه خیلی جذاب شدین الان داره که بارون میاد
کوک : اهان پس من میرم خداحافظ
ازشون دور شدم و رفتم فروشگاه رامیون و دوکبوکی خریدم
صندوق دار : شما جناب جئونید
کوک : آره
حساب کردم و رفتمبی بیرون از فروشگاه که سیل عظیمی از کوکیا رو دیدم
کوک : سلام
کوکیا : سلام جونگکوک
کوک : میزارین برم خونم
کوکیا : ما تازه تورو دیدیم
کوک : اوکی اون وقت سرما میخورم
راه رو برام باز کردن و رفتم سوار موتورم شدمو رفتم خونه
کوک : آجوما بیا اینارو بگیر دستم شکست
آجوما : پسرم اخه بکاری میری میگیری
کوک : میخوام برای فردا صبح
آجوما: میخوای بری آمریکا
کوک : آره
آجوما : آفرین دیگه خونه نمیمونی کوچولو
کوک : " خنده ی خرگوشی "
آجوما : قربونت بشم من
کوک: خدا نکنه ....... میدونستید مثل مامانم شدین
آجوما : چرا ؟
کوک : اوم نازم میکنین بغلم میکنین بهم میگن پسرم و بعضی وقت ها بهم میگین چیکار کنم
آجوما : عه خودم متوجه نشده بودم
کوک : آجوما به خدمتکارا بگو اتاق منو خودت تمیز میکنی همش میان میخوابن رو تخت من
آحوما : باشه ولی میدونی ک باید خودت تمیز کنی
کوک : چشم قربان
آحوما : حالا نمیخواد مثل مظلوما اینجا بشینی
کوک : باشه من رفتم
رفتم تو اتاقم و تا ساعت ۴ بعد از ظهر خواب بودم که ته زنگ زد
کوک : هوم بگو
ته : یورا و جین میگن بیای تول پیرسون و معذرت خواهی میکنن
کوک : خب ه کنم من میخوام بخوابم فردا پرواز دارم
ته : یونا گفت داری میری آمریکا
کوک: آره حالا چه کنم
ته : ما تو باغ پشت عمارتیم
کوک : من گفتم میام؟
ته : کوک
کوک : اوکی
قطع کردم و رفتم همون جایی که ته گفت
کوک : چیه
یورا : ببخشید
کوک : به چپم
سوکیی : وایسا نونا
یونا : عرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر برو گمشو بدبخت
سوکیی : خب چرا میزنی
اومد پشت سرمن قایم شد
یونا : دایی کمکم کن
کوک : برو پشت شوهرت قایم بشو
یونا : چشم اون داره سوکیی رو آروم میکنه
اومد نزدیک که یونا رو بزنه تفنگمو گرفتم زیر چونش
کوک : ......
🍊🧡
۵.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.