اینم دوتا پارت امروز
اینم دوتا پارت امروز
امیدوارم خوشتون بیاد:P
~love me right~
ep➪۴
هیوشین:هانا بهشون رو نده ها
هنوز تو هنگ بودم چرا اینا کفشاشون مردونس.در باز شد پشتش وایسادمو نگاه کردم یهو یه سطل افتاد تو کله هیوشین.یه عالمه تخم مرغ پرت شد طرفش.تعجب کردمو با چشمای گرد شده سعی میکردم اینورو اونورو نگاه کنم یهو یه تخم مرغ نزدیک بود بخوره تو کلم جیغ کشیدم.
همه جا ساکت شد.هیوشین سطلو از رو سرش دراورد.
همه جا ساکت شده بود.
هیوشین:بیاتو با ترس پشت سرش رفتم تو.سرمو اوردم بالا
همشون پسر بودنو با تعجب نگام میکردن.هیوشین:دستتون درد نکنه پسرا آخه کی با منیجرشون اینطوری رفتار میکنه؟؟؟ها؟؟؟
شمردمشون ۱۲ تا بودن.یکیشون تخم مرغ دستشون بود داد دست اون یکی.اون یکی هم چپ چپ نگاش کرد.
اونیکی جلوتر از همه بود و قدش کوتاه بود گفت:متاسفم هیونگ
♪لوهان♪
خاک تو سرمون کنن الان لی سومان کچلمون میکنه
سوهو سرزنش امیز به هممون نگاه میکرد.بک:متاسفم هیونگ
هیوشین:فک کردین من معلم رقصتونم؟ اصلا چرا؟چرا باید همچین کاری کنید؟
چانیول دوربینو بیار پایین
چانیول گوشیشو انداخت تو جیبش,کای:هیونگ نگفتی دوست دختر داری.امضا میخواد؟
به دختره نگاه کردم عصبانی شده بود سهون در گوشم گفت:هیوشین بلا چه دختر خوشگلی انتخاب کرده
خندیدم.
هیوشین اخم کرد:پسرا این معلمتونه مودب باشید
با دهن باز به دختره نگاه کردم بابا این شاید17 سالش باشه. چند دیقه همه به دختره نگاه کردیم,قیافه ی دی او واقعا دیدنی بود,بک و چان زدن زیر خنده
خوابگاه منفجر شد...انقد خندیدم که داشتم میترکیدم.سهون برام آب اورد.آخ آخ داشتم میمردم
هیوشین:لوهان -بله؟ هیوشین:چیش خنده داره؟
-من نگرانم بیوفته بشکنه
کای:لی سومان قرصشو خورده؟
-شاید فیلم در آرزوی ازدواجو دیده تصمیم گرفته دختره کوچیکتر باشه
سهون:از اون فیلم متنفرم چن:خیلی عاشقانه بود که من انقد گریه کردم
تاعو:وای آره
بک:هیونگ جدی ایشون معلم ماس؟
هیوشین:آره این خانوم از ١6 سالگی تا حالا که 20 سالشه تعلیم دیده و واقعا عالیه و همه رقصای شمارو ایشون طراحی کرده, کای:من از 8 سالگی میرقصیدم پس من ماهرترم,دختره چپ چپ به همه نگاه میکرد.مخصوصا من..
بک:ما الان داریم رو آلبومxoxo کار میکنیم به رئیس بگو یه مرد برامون بفرسته
-من نمیخوام معلمم از خودم کوچیکتر باشه
هیوشین:واقعا لوهان؟
-بله ,گوشیشو دراورد:آه بله رئیس لی…هانا اینجاس لوهان میگه که
-سلام میرسونه
هیوشین خندیدو حرفمو تکرار کرد. کمی مکث کردو گفت:پسرا از هانا…
بک دست دختررو کشیدو دستشو دور گردنش حلقه کرد و گفت:خیلی خوششون اومده
♔هانا♔
چقد اینا از رئیس لی میترسیدن خندم گرفته بود ولی خودمو نگه داشتم
هیوشین:هانا بهت زنگ میزنم باید برم.
-باشه.
صدامو شنیدن چشماشون گرد تر شد.
دست پسررو از رو شونه م برداشتمو رفتم سرجای قبلیم وایسادم اونیکه اسمش لوهان بود تمسخر آمیز نگام میکرد,آب دهنمو قورت دادمو گفتم:من از این به بعد اینجا زندگی میکنم,اسمم کیم هاناس شما معلم کیم صدام کنید...شما باید سخت تر از قبل تلاش کنید و روز ب روز مشهورتر بشید.شبا زود میخوابید و صبحا ساعت 5 باید بیدار بشید
فست فود ممنوع فقط چیزای سالم
یکیشون گفت:وااای نهههه اونیکی گفت:شیومین هیییس
پس اسمش شیومینه.
_وقتی تو اتاقمم نباید حتی از جلو در رد بشید.شیطنتاتونو بزارید کنار وگرنه رئیس لی میکشتتون.
وقتی ناهار آماده شد کافیه یه پیام بدین
شمارمو از تو جیبم در اوردمو گذاشتمش رو اپن
رفتم سمت پله ها و آروم رفتم بالا,7تا اتاق اونجا بود رفتم سمت در قفل شده و کلیدارو از تو کیفم دراوردم,همینطور که کلیدارو باز میکردم به اینکه چجوری باهاشون کنار بیام فکر میکردم.همش چهره لوهان تو ذهنم میچرخید اون چشماش...لبای قلوه ایه صورتیش
سرمو تند تند تکون دادمو رفتم تو
#lovemeright
امیدوارم خوشتون بیاد:P
~love me right~
ep➪۴
هیوشین:هانا بهشون رو نده ها
هنوز تو هنگ بودم چرا اینا کفشاشون مردونس.در باز شد پشتش وایسادمو نگاه کردم یهو یه سطل افتاد تو کله هیوشین.یه عالمه تخم مرغ پرت شد طرفش.تعجب کردمو با چشمای گرد شده سعی میکردم اینورو اونورو نگاه کنم یهو یه تخم مرغ نزدیک بود بخوره تو کلم جیغ کشیدم.
همه جا ساکت شد.هیوشین سطلو از رو سرش دراورد.
همه جا ساکت شده بود.
هیوشین:بیاتو با ترس پشت سرش رفتم تو.سرمو اوردم بالا
همشون پسر بودنو با تعجب نگام میکردن.هیوشین:دستتون درد نکنه پسرا آخه کی با منیجرشون اینطوری رفتار میکنه؟؟؟ها؟؟؟
شمردمشون ۱۲ تا بودن.یکیشون تخم مرغ دستشون بود داد دست اون یکی.اون یکی هم چپ چپ نگاش کرد.
اونیکی جلوتر از همه بود و قدش کوتاه بود گفت:متاسفم هیونگ
♪لوهان♪
خاک تو سرمون کنن الان لی سومان کچلمون میکنه
سوهو سرزنش امیز به هممون نگاه میکرد.بک:متاسفم هیونگ
هیوشین:فک کردین من معلم رقصتونم؟ اصلا چرا؟چرا باید همچین کاری کنید؟
چانیول دوربینو بیار پایین
چانیول گوشیشو انداخت تو جیبش,کای:هیونگ نگفتی دوست دختر داری.امضا میخواد؟
به دختره نگاه کردم عصبانی شده بود سهون در گوشم گفت:هیوشین بلا چه دختر خوشگلی انتخاب کرده
خندیدم.
هیوشین اخم کرد:پسرا این معلمتونه مودب باشید
با دهن باز به دختره نگاه کردم بابا این شاید17 سالش باشه. چند دیقه همه به دختره نگاه کردیم,قیافه ی دی او واقعا دیدنی بود,بک و چان زدن زیر خنده
خوابگاه منفجر شد...انقد خندیدم که داشتم میترکیدم.سهون برام آب اورد.آخ آخ داشتم میمردم
هیوشین:لوهان -بله؟ هیوشین:چیش خنده داره؟
-من نگرانم بیوفته بشکنه
کای:لی سومان قرصشو خورده؟
-شاید فیلم در آرزوی ازدواجو دیده تصمیم گرفته دختره کوچیکتر باشه
سهون:از اون فیلم متنفرم چن:خیلی عاشقانه بود که من انقد گریه کردم
تاعو:وای آره
بک:هیونگ جدی ایشون معلم ماس؟
هیوشین:آره این خانوم از ١6 سالگی تا حالا که 20 سالشه تعلیم دیده و واقعا عالیه و همه رقصای شمارو ایشون طراحی کرده, کای:من از 8 سالگی میرقصیدم پس من ماهرترم,دختره چپ چپ به همه نگاه میکرد.مخصوصا من..
بک:ما الان داریم رو آلبومxoxo کار میکنیم به رئیس بگو یه مرد برامون بفرسته
-من نمیخوام معلمم از خودم کوچیکتر باشه
هیوشین:واقعا لوهان؟
-بله ,گوشیشو دراورد:آه بله رئیس لی…هانا اینجاس لوهان میگه که
-سلام میرسونه
هیوشین خندیدو حرفمو تکرار کرد. کمی مکث کردو گفت:پسرا از هانا…
بک دست دختررو کشیدو دستشو دور گردنش حلقه کرد و گفت:خیلی خوششون اومده
♔هانا♔
چقد اینا از رئیس لی میترسیدن خندم گرفته بود ولی خودمو نگه داشتم
هیوشین:هانا بهت زنگ میزنم باید برم.
-باشه.
صدامو شنیدن چشماشون گرد تر شد.
دست پسررو از رو شونه م برداشتمو رفتم سرجای قبلیم وایسادم اونیکه اسمش لوهان بود تمسخر آمیز نگام میکرد,آب دهنمو قورت دادمو گفتم:من از این به بعد اینجا زندگی میکنم,اسمم کیم هاناس شما معلم کیم صدام کنید...شما باید سخت تر از قبل تلاش کنید و روز ب روز مشهورتر بشید.شبا زود میخوابید و صبحا ساعت 5 باید بیدار بشید
فست فود ممنوع فقط چیزای سالم
یکیشون گفت:وااای نهههه اونیکی گفت:شیومین هیییس
پس اسمش شیومینه.
_وقتی تو اتاقمم نباید حتی از جلو در رد بشید.شیطنتاتونو بزارید کنار وگرنه رئیس لی میکشتتون.
وقتی ناهار آماده شد کافیه یه پیام بدین
شمارمو از تو جیبم در اوردمو گذاشتمش رو اپن
رفتم سمت پله ها و آروم رفتم بالا,7تا اتاق اونجا بود رفتم سمت در قفل شده و کلیدارو از تو کیفم دراوردم,همینطور که کلیدارو باز میکردم به اینکه چجوری باهاشون کنار بیام فکر میکردم.همش چهره لوهان تو ذهنم میچرخید اون چشماش...لبای قلوه ایه صورتیش
سرمو تند تند تکون دادمو رفتم تو
#lovemeright
۶.۹k
۱۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.