در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

در آن نوبت که بندد دستِ نیلوفر به پایِ سروِ کوهی دام
گَرَم یاد آوری، یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم....


#نیما_یوشیج
دیدگاه ها (۱)

‌خانه‌ام ابریستیکسره روی زمین ابری ست با آناز فراز گردنه خرد...

‌به دنبال لبخند ناب تو هستمـچنین عمرمـ را می‌گذرانمـمرا نه ش...

‌آن بی تابی‌ام در عاشقانه‌ها آیا آشکار نبود؟منی که هزار سال ...

‌ڪاش ڪمی بیشتر دوستمـ داشتی،تا اگر روزے از من بی خبر بودےفڪر...

صحرا صحرا دويده ام سرگردان از پي #تودريا دريا گذشته ام در #ط...

حالا باز دوباره وقتش شده که برای تو بنویسم . باید جز به جز ا...

دلم پر آتش و چشمم پرآب شد هر دو دو خانه نذر تو کردم خراب شد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط