نمیگویم بمان
نمیگویم بمان
با ماندن یا رفتنت چیزی عوض نمی شود.
فرایند این عشق چیزی جز تجزیه احساسمان نبود
این انتظار برای گمشدن خاطرات از دست رفته هم میتواند مضحک ترین امید این روزهایمان باشد
این عطر لعنتی را از روزهایت پس بگیر,
شب ها چشمانت را ببند
و بجای خرمنی از گیسوان مشکی ام به قرار های کاری ات فکر کن
فکر کن و ببین
این دوست داشتن ناگهانی چه صبح ها که دیوانه مان نکرده
شانه های مردانه ات
را از این ابر باران زای مجنون بتکان
و به جیب های پالتوی قهوه ای ات
بفهمان که دیگر قرار نیست
گرمای دستی را با خود حمل کند
چیزی بین ما نیست که تمامش کنیم،
فقط قرار است فاصله ای ک بینمان از کمی طولانی تر شود
شاید هم یک روز در خیابان بوی
یک عطر زنانه ی آشنا کمی دلتنگت کند
اما این آخرین دیدار را به هیچ ماندنی فکر نکن
آرام تر و نرم تر از همیشه موسیقی رفتنت را بنواز...
#نرگس_حسینی
با ماندن یا رفتنت چیزی عوض نمی شود.
فرایند این عشق چیزی جز تجزیه احساسمان نبود
این انتظار برای گمشدن خاطرات از دست رفته هم میتواند مضحک ترین امید این روزهایمان باشد
این عطر لعنتی را از روزهایت پس بگیر,
شب ها چشمانت را ببند
و بجای خرمنی از گیسوان مشکی ام به قرار های کاری ات فکر کن
فکر کن و ببین
این دوست داشتن ناگهانی چه صبح ها که دیوانه مان نکرده
شانه های مردانه ات
را از این ابر باران زای مجنون بتکان
و به جیب های پالتوی قهوه ای ات
بفهمان که دیگر قرار نیست
گرمای دستی را با خود حمل کند
چیزی بین ما نیست که تمامش کنیم،
فقط قرار است فاصله ای ک بینمان از کمی طولانی تر شود
شاید هم یک روز در خیابان بوی
یک عطر زنانه ی آشنا کمی دلتنگت کند
اما این آخرین دیدار را به هیچ ماندنی فکر نکن
آرام تر و نرم تر از همیشه موسیقی رفتنت را بنواز...
#نرگس_حسینی
۱.۴k
۱۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.