هوسخان

🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁

#هوس_خان👑
#پارت53





همه چیز ک بسپار به من
اینجوری پیش بره تورو برمیدارم و میریم میریم یه جای دور
یه کشور دور فقط من و تو اما هرگز به این فکر نکن که من از تو میگذرم تو مال منی و مال منم میمونی ..
باصدای علیرضا که داشت دنبال من می گشت از کنار ماهرو بلند شدم از اتاقش بیرون آمدم نزدیک علیرضا که کنار پله ها ایستاده بود رسیدم و گفتم
_ ببخش منتظرت گذاشتم مادرم اومد بالا کمی باهم حرف زدیم
نگاهی به صورت من انداخت و گفت
_عصبی به نظر می رسی
نکنه اتفاقی افتاده؟
سیگارم واز جیبم بیرون کشیدم و روشن کردم به سمت پنجره ای که ته سالن بود رفتم و گفتم
درگیری‌های من و خانوادم میدونی که هیچ وقت تمومی نداره هر اتفاقی که بیفته هر چند سال هم که من از اینجا دور باشم وقتی که برمیگردم دوباره این جو متشنج برای ما پیش میاد
خنده ی ارومی کرد و گفت
_ پسر خلفی نیستی براشون

عصبی به سمتش چرخیدم و گفتم پسر خلفی نیستم یعنی تو هم میخوای جا پای پدرم بذارم و بشم یکی مثل اون که خون ملت بدبخت توی شیشه میکنه! خوب میدونی من توی این بازی ها جایی ندارم.
خیرم به کسی نمیرسه اما ضرری هم برای کسی ندارم اینو قبول داری یا نه؟

سرشو پایین انداخت دستشو توی جیب شلوارش کرد و گفت
_میدونم اما باید کاری کنی که هم پدرتو حفظ کنی هم راهی که برای خودت انتخاب کردی.
خانواده ات فقط تورو داره نباید بهشون پشت کنی یا باهاشون سر ناسازگاری و جنگ داشته باشی
سیگارمو روی زمین انداختم زیر پام له کردم و گفتم
علیرضا خواهش می کنم شروع نکن واقعاً حالم خوب نیست این روزا دلم میخواد فقط برگردم به اونجایی که بودم و از اینجا دور باشم.

اون جا که بودم هیچ خبری از جر و بحث واین دعواها این زورگویی ها نبود اونجا که بودم خیالم راحت بود الان واقعاً عصبی ام
به سمت بیرون اشاره کرد و گفت

🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۲)

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت54 _نظرت چیه بریم بیرون یه هوایی به ...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت55 _به حرفایی که زدم فکر کردی؟ بدون ...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت52 پس کاری نکن این بچه تاوان اشتباهه...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت51 انگشتم و تهدید وار جلوی صورتش گرف...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

میان دو نگاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط