Chanin
چان و جونگین وارد خونشون شدن، جونگین با قیافه ی حسود و عصبی به چان نگاه کرد
I.N: چرا اینقدر با پسر داییم لاس میزدی؟ مگه من نگفتم به جز من با کس دیگه ای لاس نمیزنی!
چان به جونگین نگاه کرد
BC: جونگین، من باهاش لاس نزدم فقط در مورد چیزی باهاش حرف زدم
I.N: اگر دیگه دوسم نداری راحت باش! بگو!
BC: جونگین داری زیاده روی میکنی، تو خودت چرا اینقدر با پسر عمت گرم گرفته بودی؟
I.N: چون آدمیه که جوک های بامزه میگه و چندتا از جوکاش رو گفت تا بخندم...باهاش گرم نگرفتم
BC: خب منم با پسر داییت لاس نزدم!
I.N: ولی زدی!
چان کلافه موهاش رو عقب داد و به جونگین نگاه کرد
BC: میشه بگی مشکل چیه؟
I.N: مشکل اینه که تو با دیگران لاس میزنی و من رو تو مهمونی ها نادیده میگیری!
BC: نادیده ات نمیگیرم!
I.N: میگیری! سر میز شام بارها رون پات رو فشار دادم ولی توجه نکردی!
BC: انتظار داشتی سر میز شام ناله کنم؟
I.N: اگر لازم باشه چرا که نه!؟
BC: جونگین به خدا من نمیفهمم مشکل چیه، بهت زیادی توجه میکنم بهم میگی چرا اینقدر بهم توجه میکنی، بهت توجه نمیکنم میگی چرا ایگنورم میکنی
I.N: خب الان میگم به اندازه بهم توجه کن!
BC: الان چیکار کنم؟
I.N: امشب رو مبل میخوابی!
جونگین رفت تو اتاق چان خواست دنبالش بره که جونگین بالشت و پتو رو بهش داد و در رو قفل کرد تا چان نتونه بره تو
BC: جونگین، در رو باز کن...جونگینم....
I.N: اینجوری صدام نکن، برو !
چان آهی کشید و روی مبل دراز کشید
نصفه شب*
چان با حس سنگینی روی بدنش بیدار شد و جونگین رو دید که روی بدنش دراز کشیده و خوابیده...لبخندی زد و بوسه ای به موهای بلوند رنگ جونگین زد و محکم تر بغلش کرد تا نیافته اما جونگین بیدار شد اما اونقدر خواب آلود بود که متوجه نشده بود که اومده پیش چان
BC: میبینم که دیگه قهر نیستی جونگینم
I.N: فقط بخواب
چان خندید و محکم تر بغلش کرد...میدونست جونگین بدون اون حتی نمیتونه بخوابه، چه برسه به اینکه بخواد بیشتر از 2 ساعت قهر باشه
I.N: چرا اینقدر با پسر داییم لاس میزدی؟ مگه من نگفتم به جز من با کس دیگه ای لاس نمیزنی!
چان به جونگین نگاه کرد
BC: جونگین، من باهاش لاس نزدم فقط در مورد چیزی باهاش حرف زدم
I.N: اگر دیگه دوسم نداری راحت باش! بگو!
BC: جونگین داری زیاده روی میکنی، تو خودت چرا اینقدر با پسر عمت گرم گرفته بودی؟
I.N: چون آدمیه که جوک های بامزه میگه و چندتا از جوکاش رو گفت تا بخندم...باهاش گرم نگرفتم
BC: خب منم با پسر داییت لاس نزدم!
I.N: ولی زدی!
چان کلافه موهاش رو عقب داد و به جونگین نگاه کرد
BC: میشه بگی مشکل چیه؟
I.N: مشکل اینه که تو با دیگران لاس میزنی و من رو تو مهمونی ها نادیده میگیری!
BC: نادیده ات نمیگیرم!
I.N: میگیری! سر میز شام بارها رون پات رو فشار دادم ولی توجه نکردی!
BC: انتظار داشتی سر میز شام ناله کنم؟
I.N: اگر لازم باشه چرا که نه!؟
BC: جونگین به خدا من نمیفهمم مشکل چیه، بهت زیادی توجه میکنم بهم میگی چرا اینقدر بهم توجه میکنی، بهت توجه نمیکنم میگی چرا ایگنورم میکنی
I.N: خب الان میگم به اندازه بهم توجه کن!
BC: الان چیکار کنم؟
I.N: امشب رو مبل میخوابی!
جونگین رفت تو اتاق چان خواست دنبالش بره که جونگین بالشت و پتو رو بهش داد و در رو قفل کرد تا چان نتونه بره تو
BC: جونگین، در رو باز کن...جونگینم....
I.N: اینجوری صدام نکن، برو !
چان آهی کشید و روی مبل دراز کشید
نصفه شب*
چان با حس سنگینی روی بدنش بیدار شد و جونگین رو دید که روی بدنش دراز کشیده و خوابیده...لبخندی زد و بوسه ای به موهای بلوند رنگ جونگین زد و محکم تر بغلش کرد تا نیافته اما جونگین بیدار شد اما اونقدر خواب آلود بود که متوجه نشده بود که اومده پیش چان
BC: میبینم که دیگه قهر نیستی جونگینم
I.N: فقط بخواب
چان خندید و محکم تر بغلش کرد...میدونست جونگین بدون اون حتی نمیتونه بخوابه، چه برسه به اینکه بخواد بیشتر از 2 ساعت قهر باشه
- ۳.۴k
- ۲۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط