پارت 23=
پارت 23=
(زمان: صبح)
ویو کلارا:صبح وقتی از خواب بلند شدم رفتم و آبی به صورتم زدم بعد به سمت کمد رفتم و لباس هام رو پوشیدم(اسلاید 2)با استرس وارد راهرو و بعد آشپزخانه شدم اسنیپ اونجا نبود، برای خودم پنکیک درست کردم و خوردم.
به راه افتادم توی راهرو ها گشتی بزنم که فکر اون اژدها و اون شب به ذهنم اومد، به خودم قول دادم از این به بعد دیگه به حرف های اسنیپ گوش کنم.
صدایی توجه ام رو جلب کرد
☆بلاخره بیدار شدی؟
♡آ..ره
☆تو الان سه روز که خوابی
♡سه..روز؟!
☆اره و درباره اون موضوع...چرا بی اجازه رفتی اونجا؟
♡من...دیدم که شما رفتین اونجا منم کنجکاو شدم..و رفتم
☆همراهم بیا
به دنبالش رفتم و به اتاقم رسیدیم، میز و کنار زد
♡میشه من نیام؟
☆نه
♡چشم
و به دنبال هم رفتیم نمیدونم چرا ولی انقدر ترسیده بودم که چشمام رو بسته بودم و چند باری به اسنیپ خوردم، یعنی این همون فوبیاعه؟نمیدونم ولی میدونم که به انتهای راهرو نزدیکیم و بعد اون اتاق...و اون اژدها
(زمان: صبح)
ویو کلارا:صبح وقتی از خواب بلند شدم رفتم و آبی به صورتم زدم بعد به سمت کمد رفتم و لباس هام رو پوشیدم(اسلاید 2)با استرس وارد راهرو و بعد آشپزخانه شدم اسنیپ اونجا نبود، برای خودم پنکیک درست کردم و خوردم.
به راه افتادم توی راهرو ها گشتی بزنم که فکر اون اژدها و اون شب به ذهنم اومد، به خودم قول دادم از این به بعد دیگه به حرف های اسنیپ گوش کنم.
صدایی توجه ام رو جلب کرد
☆بلاخره بیدار شدی؟
♡آ..ره
☆تو الان سه روز که خوابی
♡سه..روز؟!
☆اره و درباره اون موضوع...چرا بی اجازه رفتی اونجا؟
♡من...دیدم که شما رفتین اونجا منم کنجکاو شدم..و رفتم
☆همراهم بیا
به دنبالش رفتم و به اتاقم رسیدیم، میز و کنار زد
♡میشه من نیام؟
☆نه
♡چشم
و به دنبال هم رفتیم نمیدونم چرا ولی انقدر ترسیده بودم که چشمام رو بسته بودم و چند باری به اسنیپ خوردم، یعنی این همون فوبیاعه؟نمیدونم ولی میدونم که به انتهای راهرو نزدیکیم و بعد اون اتاق...و اون اژدها
۶.۲k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.