رابطهی بغض رو با شب نمیدونم

رابطه‌ی بغض رو با شب نمیدونم..
شب رو اگه از سر بگیری برای آدمایی مثِ ما از چهار صفر که گذشت میشه شب..
جایی که با هر صفری که پیشِ بغلی صف میکشه بغضِ منم حبه به حبه ردیف میشه..
مثِ وقتی که چیزی رو میکاری دونه‌ها رو بغلِ هم میچینی و انتظار میکشی که ثمر بده..
اما بغضِ من رو با خواهش و تمنا و نه حتی داد و دعوا میشه بیرون داد،شکست یا حتی از بین برد..
از ساعت‌های شب بدم میاد وقتی سکون و خلوتشون مثِ مته سرم رو سوراخ میکنه..
مخصوصا ساعت‌هایی که بعد از ۰۰:۰۰ صفر باشه..
منو یادِ ناقوصِ مرگی میندازه که وقتی میزنه بی‌رحمتین آهنگ رو تو گوشت پژواک میکنه..
آهنگی که خواب رو ازت بگیرِ و عوضش پاداشت بشه بیداری‌های مکرر..
من نه شب رو دوست دارم نه روز..
یا اگر ترجیحی بود میگفتم شب الاقل اون موقه‌ها که کسی نیست خودم هستم..
اما من از هیچ کجای یک #۲4ساعت خوشم نمیاد..


#فاطمه_آشوب

یه دقیقه بعد از نحس در چهار
دیدگاه ها (۱۹)

اُوجِ سلیقه‌ی یک بی‌اشتهآ..|:#عکس_رنگی#نیمرو_طوریمن بخورم دع...

کمی رنگ زدم شبِ سیه سوخته‌آم رآ ..گآهی به رنگِ چشمآنم ..شآید...

#سُخَنی_بآ_مَغز_جآن مَغز جآن تویی که تو کله‌آم الآن مثِ جنین...

خوابِ بیداری را از سرم کندم..اما جغدِ شبم را نشد نااهل کنم.....

سعی کردم مغز خودم رو درگیر سوالی که روی مغزم حک شده دور باشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط