DARKLIKEBLACK

#DARK_LIKE_BLACK
part 20
به زور منو سوار ماشین کردن منو تهیونگ عقب نشستیم و اون دوتا وحشی جلو کنار هم ، انقدر کمرم درد میکرد که نمیدونستم تکیه بدم به صندلی.
تهیونگ :
خیلی نگران رکیتا بودم و دلیلشو اصلا نمیدونستم آخه چرا من باید نگران این دختر شیطون و پر رو باشم.
نگاه کردم به رکیتا که فهمیدم نمیتونه به صندلی تیکه بده برای همین دستم رو گذاشتم پشت کمرش.
+ حالت خوبه ؟؟
اون که از کارم تعجب کرده بود گفت :
+ هان!!!!
+ مگه کری ؟!
+ هان... خوبم خوبم
+ باشه
- رسیدیم پیاده شین.
مارنی بعد از اینکه فهمید جیمین با رکیتا چیکار کرده خیلی عصبانی شده بود.

مارنی :
همه از ماشین پیاده شدن و رکیتا رفت پیش دکتر و گفت که باید از کمرش عکس بگیره و قتی رکیتا رفت ، من رفتم پیش جیمین و تهیونگ.
- شما چه مرگتونه ؟
- به خودمون مربوطه!
- خیلی پرویی زدی بهترین دوست منو ناکار کردی الان میگی به خودمون مربوطه!!
- اونم میخواست بهترین دوست منو بزنه ، و هنوزم میگم به خودمون مربوطه.
+ بریم!
- رکیتا دکتر چی گفت ؟؟
+ حرف مفت.
- باید خودم باهاش صحبت کنم.
+رسیدیم خوابگاه بهت میگم بیا بریم.
سوار ماشین شدیم توی راه فهمیدم بنزین ماشین داره تموم میشه.
- بنزین...
- چیشده ؟؟؟
- بنزین داره تموم میشه!
- از روی جی پی اس یه پمپ بنزین پیدا کن باشه.
نزدیک ترین پمپ بنزین توی مسیر جنگل بود منم به اون سمت رفتم.
+ چرا حرکت نمیکنی ؟؟؟
- بنزین تموم شد!!!
+، - ،+ : چییییی؟؟؟؟؟؟
- گوشاتون مشکل داره ؟
+ خب حالا باید چه غلطی بکنیم ؟
- لازم نیست شما غلطی بکنی پمپ بنزین خیلی دور نیس الان میرم بنزین میار م.
جیمین - منم باهات میام.
- باشه بیا.
رکیتا :
+ بیشعورا...
+ چرا ؟؟؟
+ واسه چی منو تو رو توی این جنگل تاریک تنها گذاشتن ؟
تهیونگ خندید و گفت :
+ میترسی ؟؟؟
+ نه من مثل تو ترسو نیستم.
+ معلومه!
اینو گفت و از ماشین پیاده شد ، راستش رو بخواین یکم ترسیدم که نکنه منو توی جنگل تنها بزاره بری همین از ماشین پیاده شد شدم و رفتم پیشش.
+ چرا از ماشین پیاده شدی ؟؟
نمیدونستم چی بگم برای همین گفتم :
+ خواستم باهم ماه رو تماشا کنیم.
+ برای چی من باید با تو ماه رو تماشا کنم ؟؟
+ آخه امشب ماه کامله ببین چقدر تو آسمون خوشگله و میدرخشه !
+ آره مث تو روی زمین...
اگه تو موقعیت دیگه ای کسی این حرف رو بهم میزد میکشتمش ول چرا الان این کار رو نکردم ؟؟


نظر فراموش نشه
دیدگاه ها (۳۸)

مگه آدم مرض داره همچین چیزی گوش کنه😹 😹 😹

#DARK_LIKE_BLACKpart 21مارنی : - وای خسته شدم چرا نمیرسیم ؟...

#DARK_LIKE_BLACKpart 19مارنی:تمام تلاشم رو کردم که خودمو کنت...

تقدیم به عشقم وینا😹 😻 😹 @VINA.V#kim_family

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال! تو تاکسی، روی صندلی جلو ...

black flower(p,252)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط