خدا شناسی
خدا شناسی (10)
وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
( شرک، بت پرستی مدرن )
نوعی دیگر از بت پرستی را در پرستش بندگان نسبت به خداوند بیابیم. اگر فرزند به پدر و مادر خود خدمت کند و همه داشته هایش را از آنها ببیند، دچار شرک شده است و یا مقامی برای آنها قائل شود که با خداوند هم سطح گردد. در گروه ها معمول شده می نویسند( خدای روی زمین) و یا پدر تصور کند که روزی دهنده به فرزند و همسر خویش است ( بدون در نظر گرفتن خداوند) در این صورت استعانت از خداوند نبوده و شخص خود و یا دیگری را مدد گرفته.
اگر کسی نسبت به دیگران گذشت کرد و این بخشش را نتیجه بزرگواری خودش می دانست ( بدون نسبت دادن به خدا ) در این صورت خداوند یاور پنداشته نشده . و یا فردی که طلب یاری و کمک از دیگری دارد و متذکر نمی شود که اگر یاری وجود دارد تنها و تنها خداوند مدد بوده و نسبت به انسانی احساس تواضع و کرامت دارد که نسبت به خدای خود ندارد، در این حالت هم شرک وجود دارد.
(در حکایت یوسف در زندان... او درست عمل کرد و به ساقی پادشاه گفت که او را به یاد آورد. یعنی استفاده از وسیله لازم است و نمی شود بدون ابزار نتیجه حاصل شود ولی چه شد که یوسف تنبیه شد؟
به دلیل عدم توجه به خداوند یعنی همه ذکرش اون ساقی پادشاه شد. فکر کنید که تعبیر خواب می دانست و نزدیک ترین شخص به شاه در زندان بود و او می دانست که به زودی آزاد می شود و چه فرصت استثنائی که نسیب دیگران نمی شد. از او خواست در مورد بی گناهیش در نزد پادشاه سخن بگوید. یعنی برای حقیقت ولی خدا را فراموش کرد یعنی اگر متذکر می شد که اگر خداوند بخواهد! و ساقی را نمی دید بلکه مقام او را از وسیله بالاتر نمی برد و خدای ساقی را قادر می دانست و در یک کلام خدا را فراموش نمی کرد.)
بسیاری از مردم می گویند دکتر خوبی هست دستش شفا است و خداوند از چرخه حقیقت ماجرا حذف شده یعنی نمی فهمند که خداوند به پزشک دانش داده و پزشک به مدد الله است که درمان می کند. ( خدا را نمی بینند و دکتر را ستایش می کنند ) باز هم شرک وجود دارد.
حکایت
( در یک سفر هوایی بعد از بلند شدن از زمین هواپیما دچار نقص فنی شد و هر لحظه منتظر سقوط بودیم. سکوتی مرگبار همه 300 مسافر را فرا گرفته بود. وحشت شدید امکان گفتن ( اشهد) را گرفته بود. نابودی و آتش گرفتن یکی از موتورها با تکانهای شدید و کاهش ارتفاع همراه بود. حدود بیست دقیقه زمان برد تا مجدد هواپیما بر زمین نشست و زمانی که همه احساس امنیت کردند از خلبان به عنوان یک قهرمان یاد کردند و او را ستودند. برای او کف زدند و نجاتشان را مدیون مهارت خلبان دیدند. در این رخداد و سخنان، خداوند کاره ای نبود و استعانت به غیر خدا برده شده بود. بعد از ساعتی که دیگر که همه در فرودگاه و روی زمین بودیم شخصی گفت : حتما علت نجات بخاطر شخص پاکی بوده ! و باز هم بجای نسبت دادن به خداوند به انسانی پاک مربوط دانستند)
اگر خدا را از وقایع حذف کنیم به شرک می رسیم یعنی این دکتر بود، این خلبان بود، این امام بود، این رهبر بود، و...
یک انسان قائم مقام می شود و خدا از کل ماجرا حذف می شود یعنی استعانت به غیر الله برده شده.
در مورد مردگان:
یک موقع تصور می شود که اگر آنها نبودند چه می شد؟ و شخصیت مرده ها مورد ستایش ما قرار می گیرند بدون توجه به خدایی که آنها را رشد داده. (امامان یا شخصیت های خاص مانند ذکریا رازی و آینشتاین و..)
فرض کنیم حافظ شیرازی را مورد حمد قرار می دهیم و برایش مقامی بزرگ قائل می شویم ولی آن شخصیت به ذات خودش قائم می دانیم بدون در نظر گرفتن پروردگار! و یا رفتار گذشتگان را به خودشان نسبت دادن و رشد آنها را جدای از خداوند پنداشت. نتیجه می شود شخصیت پرستی، استعانت بغیر الله
و در مورد امامان و اشخاص صالح که از مقام اصلیشان خارج می شوند و بجای هدایت گر بودن تبدیل به انگیزه های مشرکانه می شوند. امام یا پیغمبر را هم «کفو» برابر خداوند قرار دادن. در مورد مسیحیان که عیسی را خدا می دانند. یا بالا بردن اشخاص صالح در مقام خدایی. هرچند پیامبر و امامان را نگوییم خدا ولی موقعیت آنها را در جهان هستی برابر با خدا دانستن و بالا بردن. در بسیاری از موارد بودن و یا نبود خدا دیگر اهمیتی ندارد چون به تنهایی رضایت امام ملاک شده است و از چرخه توجه انسانها خداوند حذف شده.
در طول روز و ماه و سال، خدا فراموش شده (رفتار خدایی، قرآن) و بجای آن ذکر برخی از امامان جایگزین شده و البته نه در راستای خداوند بلکه برای دور زدن احکام شریعت.
وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
( شرک، بت پرستی مدرن )
نوعی دیگر از بت پرستی را در پرستش بندگان نسبت به خداوند بیابیم. اگر فرزند به پدر و مادر خود خدمت کند و همه داشته هایش را از آنها ببیند، دچار شرک شده است و یا مقامی برای آنها قائل شود که با خداوند هم سطح گردد. در گروه ها معمول شده می نویسند( خدای روی زمین) و یا پدر تصور کند که روزی دهنده به فرزند و همسر خویش است ( بدون در نظر گرفتن خداوند) در این صورت استعانت از خداوند نبوده و شخص خود و یا دیگری را مدد گرفته.
اگر کسی نسبت به دیگران گذشت کرد و این بخشش را نتیجه بزرگواری خودش می دانست ( بدون نسبت دادن به خدا ) در این صورت خداوند یاور پنداشته نشده . و یا فردی که طلب یاری و کمک از دیگری دارد و متذکر نمی شود که اگر یاری وجود دارد تنها و تنها خداوند مدد بوده و نسبت به انسانی احساس تواضع و کرامت دارد که نسبت به خدای خود ندارد، در این حالت هم شرک وجود دارد.
(در حکایت یوسف در زندان... او درست عمل کرد و به ساقی پادشاه گفت که او را به یاد آورد. یعنی استفاده از وسیله لازم است و نمی شود بدون ابزار نتیجه حاصل شود ولی چه شد که یوسف تنبیه شد؟
به دلیل عدم توجه به خداوند یعنی همه ذکرش اون ساقی پادشاه شد. فکر کنید که تعبیر خواب می دانست و نزدیک ترین شخص به شاه در زندان بود و او می دانست که به زودی آزاد می شود و چه فرصت استثنائی که نسیب دیگران نمی شد. از او خواست در مورد بی گناهیش در نزد پادشاه سخن بگوید. یعنی برای حقیقت ولی خدا را فراموش کرد یعنی اگر متذکر می شد که اگر خداوند بخواهد! و ساقی را نمی دید بلکه مقام او را از وسیله بالاتر نمی برد و خدای ساقی را قادر می دانست و در یک کلام خدا را فراموش نمی کرد.)
بسیاری از مردم می گویند دکتر خوبی هست دستش شفا است و خداوند از چرخه حقیقت ماجرا حذف شده یعنی نمی فهمند که خداوند به پزشک دانش داده و پزشک به مدد الله است که درمان می کند. ( خدا را نمی بینند و دکتر را ستایش می کنند ) باز هم شرک وجود دارد.
حکایت
( در یک سفر هوایی بعد از بلند شدن از زمین هواپیما دچار نقص فنی شد و هر لحظه منتظر سقوط بودیم. سکوتی مرگبار همه 300 مسافر را فرا گرفته بود. وحشت شدید امکان گفتن ( اشهد) را گرفته بود. نابودی و آتش گرفتن یکی از موتورها با تکانهای شدید و کاهش ارتفاع همراه بود. حدود بیست دقیقه زمان برد تا مجدد هواپیما بر زمین نشست و زمانی که همه احساس امنیت کردند از خلبان به عنوان یک قهرمان یاد کردند و او را ستودند. برای او کف زدند و نجاتشان را مدیون مهارت خلبان دیدند. در این رخداد و سخنان، خداوند کاره ای نبود و استعانت به غیر خدا برده شده بود. بعد از ساعتی که دیگر که همه در فرودگاه و روی زمین بودیم شخصی گفت : حتما علت نجات بخاطر شخص پاکی بوده ! و باز هم بجای نسبت دادن به خداوند به انسانی پاک مربوط دانستند)
اگر خدا را از وقایع حذف کنیم به شرک می رسیم یعنی این دکتر بود، این خلبان بود، این امام بود، این رهبر بود، و...
یک انسان قائم مقام می شود و خدا از کل ماجرا حذف می شود یعنی استعانت به غیر الله برده شده.
در مورد مردگان:
یک موقع تصور می شود که اگر آنها نبودند چه می شد؟ و شخصیت مرده ها مورد ستایش ما قرار می گیرند بدون توجه به خدایی که آنها را رشد داده. (امامان یا شخصیت های خاص مانند ذکریا رازی و آینشتاین و..)
فرض کنیم حافظ شیرازی را مورد حمد قرار می دهیم و برایش مقامی بزرگ قائل می شویم ولی آن شخصیت به ذات خودش قائم می دانیم بدون در نظر گرفتن پروردگار! و یا رفتار گذشتگان را به خودشان نسبت دادن و رشد آنها را جدای از خداوند پنداشت. نتیجه می شود شخصیت پرستی، استعانت بغیر الله
و در مورد امامان و اشخاص صالح که از مقام اصلیشان خارج می شوند و بجای هدایت گر بودن تبدیل به انگیزه های مشرکانه می شوند. امام یا پیغمبر را هم «کفو» برابر خداوند قرار دادن. در مورد مسیحیان که عیسی را خدا می دانند. یا بالا بردن اشخاص صالح در مقام خدایی. هرچند پیامبر و امامان را نگوییم خدا ولی موقعیت آنها را در جهان هستی برابر با خدا دانستن و بالا بردن. در بسیاری از موارد بودن و یا نبود خدا دیگر اهمیتی ندارد چون به تنهایی رضایت امام ملاک شده است و از چرخه توجه انسانها خداوند حذف شده.
در طول روز و ماه و سال، خدا فراموش شده (رفتار خدایی، قرآن) و بجای آن ذکر برخی از امامان جایگزین شده و البته نه در راستای خداوند بلکه برای دور زدن احکام شریعت.
- ۴.۴k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط