زندگی در سئول p4
زندگی در سئول p4
ویو ات
کم کم داشت ساعت 8 میشد... رفتم سمت کمدم
و یه هودی و شلوار پوشیدم...موهامو گذاشتم باز بمونم... وقتی که کامل آماده شدم از خونه زدم بیرون و دیدم که یونا منتظرمه
یونا: سلام دختر
ات: سلام یونا
یونا: بریم منتظرمونن
ات: اره بریم
فلش بک به یه ربع بعد
یونا: پس کجان
ات: نمیدونم...عاها اونجان وایستادن
یونا: دیدمشون بیا
( خلاصه اینکه رفتن پیش اونا و باهم سلام و احوال پرسی کردن)
جین: بچها بریم واسه نوشیدنی
همگی باهم: بریمممم
....
ویو ات
کم کم داشت ساعت 8 میشد... رفتم سمت کمدم
و یه هودی و شلوار پوشیدم...موهامو گذاشتم باز بمونم... وقتی که کامل آماده شدم از خونه زدم بیرون و دیدم که یونا منتظرمه
یونا: سلام دختر
ات: سلام یونا
یونا: بریم منتظرمونن
ات: اره بریم
فلش بک به یه ربع بعد
یونا: پس کجان
ات: نمیدونم...عاها اونجان وایستادن
یونا: دیدمشون بیا
( خلاصه اینکه رفتن پیش اونا و باهم سلام و احوال پرسی کردن)
جین: بچها بریم واسه نوشیدنی
همگی باهم: بریمممم
....
۲.۷k
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.