خودمانی

#خودمانی

نشسته بودم گوشه‌ی صحن سید کریمان
سحر جمعه و نزدیک طلوع!
صحن کم کم خلوت می‌شد و همهمه‌ی نشاط آسمانی مردم آرام آرام بسمت سکوتی در صحن، حرکت می‌کرد.

جوانی آنطرف‌تر نشسته بود و زل زده بود به حیاط!
اینجا زل زدن کار عاشقانه و پرتکراریست و برایم دیدن این صحنه عادت شده بود.

در درونم نجوایی بود ، نه از جنس حرف زدن!
از جنس یک طلب واقعی:
| شدت حملات شیاطین در آخرالزمان، کاملاً محسوس است!
مرا و فرزندان مرا و همه‌ی فرزندان اهل بیت علیهم‌السلام و تمام فطرتهای بیدار را از چنگال آنان در امان بدار! |

داشتم با خودم فکر میکردم، این روزهای آخر سخت‌ترند! باید طاقت آورد و مبارزانه ایستاد.

همین لحظه، جوان رویش را بسمتم برگرداند،
گویا خسته بود از چشم‌انتظاری کسی که به راهش، چشم به حیاط دوخته بود!
بی مقدمه گفت:
انتظار خیلی سخته ...

※ سری تکان دادم و گفتم:  سخت اما شیرین!

با لبخندی نگاهش را از من گرفت و دوباره به حیاط زل زد.

کانال رسمی #استاد_شجاعی 👇
eitaa.com/joinchat/2891513857C5ab5f34608
دیدگاه ها (۱)

#کلیپ 🎬  #استاد_شجاعی أگر این روزها بیش از همیشه مضطربید،احس...

📝 #یادمون_باشه✘ حالا همه‌ی مشکلات مملکت حل شد، گیر دادی به ج...

#استوری #استاد_شجاعی اکثرشون نمی‌بینند!اکثرشون فکر نمی‌کنند!...

#کلیپ #استاد_شجاعی✘ از شوخی‌هاش بیزارم!انگار شوخی‌هاش هم نی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط